2018-04-06 14:31:38
داستان کارگر و کلیسا
كارگرى هر روز بعد از اتمام كار در كارخانه براى انجام مراسم نيايش عصر به کلیسا می رفت
يک روز به دليلى در كارخانه گرفتار شد و نتوانست به آغاز مراسم برسد
پس از اتمام كارش به سوى کلیسا دويد وقتى كه به آنجا رسيد ديد كه کشیش از کلیسا بيرون آمد
كارگر پرسيد: آيا مراسم دعا تمام شده است ؟
کشیش گفت: بله مراسم تمام شده است
مرد كارگر آهى حاكى از اندوه كشيد
کشیش با مشاهده اندوه او گفت
آيا حاضرى آه اندوهت را با ثواب به جا آوردن مراسم نياش عصر با من عوض كنى ؟
مرد كارگر گفت: بله با خوشحالى حاضرم اين كار را بكنم
زيرا هميشه مراسم نيايش عصر را به جا آورده بود
اما کشیش گفت: همان آه صميمانه و ساده تو ارزشمندتر از همه مراسم نيايشى است كه من در تمام عمر خود به جا آوردهام
محبت باش
@mohabbatbash
5.0K views11:31