#مطلب_روز ۳۱ فروردین ۱۳۳۲؛ ریاست شهربانی کل کشور دولت دکتر مص | مصدق به روايت تاريخ و اسناد
#مطلب_روز ۳۱ فروردین ۱۳۳۲؛ ریاست شهربانی کل کشور دولت دکتر مصدق، سرتیپ افشارطوس ربوده شد. دکتر محمد مصدق: «من با دستگاهی کار میکردم که زیر نفوذ استعمار بود. پس از چند تغییر و تبدیل سرتیپ افشارطوس را در رأس ادارۀ کل شهربانی گذاردم شاید اصلاحاتی بکند. او را از بین بردند.» سرتیپ افشارطوس در ۱۳ دی ۱۳۳۱ به سمت فرماندار نظامی تهران منصوب شد. خدماتش هم به شکلی مورد پسند دولت بود که ۱۷ روز بعد یعنی در ۱ بهمن ۱۳۳۱ به ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید. از نظر دکتر مصدق در آن شرایط شهربانی از نظر حفظ امنیت نقش بسیار مهمی داشت که نیازمند خصال نظامی افشارطوس بود. به این لحاظ افشارطوس را برای مهمترین بخش انتظامی-امنیتی شهری در نظر گرفت. انتصاب افشارطوس به ریاست شهربانی موجب مخالفتهایی شد چنانکه کاشانی به این مساله معترض بود، اما مصدق بر انتخاب خود ایستادگی کرد. یکی از خدمات بی نظیر افشارطوس، خنثی کردن توطئه قتل دکتر مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ بود. افشارطوس در آن روز بی واهمه با سرعت تمام عمل کرد. او به وسیله عوامل اطلاعاتی خود و برخی منابع دیگر از نقشه قتل دکتر مصدق با خبر شد و چون مشاهده کرد که با توجه به وقت کمی که در اختیار دارد، اگر بخواهد از در منزل دکتر مصدق وارد شده و ایشان را از مهلکه قریب الوقوع نجات دهد، طبعا بعضی از اوباش و افسران با وی درگیر میشوند، پس تصمیم می گیرد از خانه های مجاور منزل دکتر مصدق، از خیابان پهلوی سابق به منزل ایشان وارد شده و همین کار را با کمک همسایه ها و گذشتن از پشت بام ها انجام میدهد و پس از با خبر کردن دکتر مصدق، ایشان را از همانجا و با لباس منزل و از همان راه به ستاد ارتش که محلی امن بود انتقال میدهد. در یکم اردیبهشت ۱۳۳۲ خبری پیچید که همگان را شوکه کرد سرتیپ افشار طوس، ریاست کل شهربانی کشور ناپدید شد. نصرالله خازنی، معاون بازرسی دفتر نخستوزیری این درباره میگوید: گزارشی مشروح از طرف اداره کل آگاهی که توسط شخصی به نام آقای ملک شاهی برای آقای دکتر مصدق فرستاده شده بود. در این گزارش آمده بود: چند روز قبل از حادثه، شاه از طریق خط مستقیم تلفنی که بین او و رییس شهربانی وجود داشت و ماموران هم آن را کنترل میکردند، به افشارطوس تلفن میکند و میگوید: جمعی از افسران بازنشسته خواستههایی دارند و شما بروید و ببینید چه میگویند و در این مورد با سرتیپ نصرالله زاهدی صحبت کنید. سرتیپ نصرالله زاهدی دوست و همشاگردی دوران دبیرستان و دانشکده افسری افشارطوس بود. آنها با یکدیگر رفیق و صمیمی بودند به همین جهت هم اسلحه همراه خود نداشت. نصرالله زاهدی آدرس منزل حسین خطیبی را که کارمند راه آهن بود به وی میدهد و او را برای شب ۳۱ فروردین به آنجا دعوت میکند. حدود ساعت ۹ شب افشارطوس در خیابان سعدی مقابل خانقاه از اتومبیلش پیاده میشود... در خانه خطیبی، سرتیپ نصرالله زاهدی، سرتیپ بایندر و سرتیپ دکتر منزه (شاگرد پزشک احمدی) و سرگرد فریدون قرائی و خود خطیبی، دوست نزدیک دکتر مظفر بقایی، اجتماع کرده بودند. در آنجا غفلتا از قفا پتویی روی سر افشارطوس میاندازند ودکتر منزه، افشارطوس را[با ماده بیهوشی]بیهوش میکند. سپس او را در صندوق عقب اتومبیل یکی از حضار جا داده به لشکرک، به خانهای میبرند و پس از شکنجه و کشیدن ناخنهایش وی را به غار تلومی برند... خاطرات و تالمات دکتر مصدق، محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، ص۲۷۲ همگام با حکومت ملی و انقلاب اسلامی، خاطرات سرتیپ ناصر مجللی، ص۴۶ کهنه سرباز، سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، ص۲۰۶ کودتاسازان، محمود تربتی سنجابی، ص۸۷ @mohammadmosaddegh