#مطلب_روز ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰؛ گزینش دکتر مصدق به نخستوزیری در ی | مصدق به روايت تاريخ و اسناد
#مطلب_روز ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰؛ گزینش دکتر مصدق به نخستوزیری در یک شطرنج سیاسی پس از ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، شپرد، سفیر بریتانیا، همچنان معتقد بود که در صورت انتخاب یک نخستوزیر کاملا طرفدار انگلیس، میتوان اوضاع را تحت کنترل درآورد. وی مصرانه از شاه خواست سیدضیا طباطبایی را به مجلس معرفی کند و شاه نیز پذیرفت. شپرد بیانیه صادر کرد: بریتانیا هیچ مذاکرهای در زیر سایه تهدید به ملی کردن نفت انجام نخواهد داد. شپرد میاندیشید با این نمایش قدرت و قرار گرفتن دوستش سیدضیا در راس دولت، رویدادها در مسیر متفاوتی جریان مییابد. در اردیبهشت ۱۳۳۰، حتی پرشور ترین ملی گرایان نمیتوانستند پیش بینی کنند در جلسه بحث انتخاب سید ضیا چه اتفاقی میافتد. مصدق قهرمان زمانه بود. همه از وی انتظار داشتند که رهبری مخالفت با انگلیسیها و نوکران خائنش را با نطقهای آتشین و ویرانگر بر عهده بگیرد اما زمانی که رئیس مجلس پرسید چه کسی میخواهد سخن بگوید، مصدق آرام و بدون هیچ صحبتی بر جای خود نشست. به جای وی، یک نماینده دست راستی به نام جمال امامی (متمایل به دربار) که حقوقبگیر انگلیسیها بود، بحث را آغاز کرد. امامی حتی نامی از سید ضیا نبرد، در عوض مصدق را به باد حمله گرفت که با ایرادات دائم مجلس را به بیتحرکی کشانده و کشور را فلج کرده است. امامی با تمسخر و تحقیر گفت اگر پیرمرد میخواهد به چالش واقعی برخیزد، بهتر است خود نخستوزیر شود و ببیند که این کار چقدر دشوار است. مصدق پیش تر چندین بار پیشنهاد نخست وزیری را رد کرده بود و امامی گفت دلیلش را میداند: مصدق یکی از آن وراجهای بیمسئولیت است که عاشق سخنرانی درباره اشتباهات دیگران است. با پایان سخنان امامی، سکوت بر مجلس مستولی شده بود. مصدق لحظاتی منتظر ماند و سپس از جای خود برخاست. با متانت و آهستگی اظهار داشت از این پیشنهاد مفتخر و خرسند است و آن را با کمال تواضع میپذیرد. همه و بیش از همه امامی بر جای خود میخکوب شدند. رئیس جلسه خواستار رای گیری فوری شد که با احتساب ۷۹ به ۱۲ به تصویب نمایندگان رسید. مصدق نخستوزیر شد. دکتر مصدق در خاطراتش میگوید: «علت استعفای نخستوزیر (علا) را سوال کردم، یکی از دوستان گفت حضرات که مقصود انگلیسیها بودند، چنین تصور کردهاند، از این نخستوزیر و امثال او کاری ساخته نیست و میخواهند آقای سیدضیاءالدین طباطبایی را که هماکنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار رای تمایل در آنجا نشسته است، وارد کار کنند. جلسه تشکیل شد، نه جرات میکردند از شخص دیگری برای تصدی این مقام اسم ببرند، نه مقتضیات روز اجازه میداد به کاندیدای سیاست بیگانه رای بدهند...برای تسریع در کار و خاتمهدادن به مذاکرات، یکی از نمایندگان(جمال امامی) که چند روز قبل از کشتهشدن رزمآرا، نخستوزیر، به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه برای تصدی این مقام دعوت کرده بود و هیچ تصور نمیکرد برای قبول کار حاضر شوم، اسمی از من برد که بلاتامل موافقت کردم و این پیشامد سبب شد که نمایندگان از محظور درآیند و همه به اتفاق کف بزنند و به من تبریک بگویند. موافقت من هم روی این نظر بود که طرح نمایندگان راجع به ملیشدن صنعت نفت از بین نرود و در مجلس تصویب شود. چنانچه آقای سیدضیاءالدین نخستوزیر میشد، دیگر مجلس نمیگذاشت تا من بتوانم موضوع را تعقیب کنم. مرا هم با عدهای توقیف و یا تبعید میکرد. بهطور خلاصه مملکت را قرق میکرد تا از هیچ کجا و هیچکس، صدایی بلند نشود. همه مردان شاه-استیون کینزر- ص ۱۲۷-۱۲۸ خاطرات و تالمات دکتر مصدق- به کوشش ایرج افشار ص ۱۷۷-۱۷۸ @mohammadmosaddegh