Get Mystery Box with random crypto!

#مطلب_روز نهم اردیبهشت ماه سالروز درگذشت دکتر غلامحسین صدیقی. | مصدق به روايت تاريخ و اسناد

#مطلب_روز نهم اردیبهشت ماه سالروز درگذشت دکتر غلامحسین صدیقی. گزارش آیین سوگواری به قلم زنده یادپروانه فروهر
دکتر صدیقی هم مرد سیاست بود و هم مرد علم، اما شهرت و محبوبیت او بیشتر از بابت مشارکتش در سیاست بود تا مقام علمی‌اش. در ۳۰آذر ۱۳۳۰ دعوت دکتر مصدق را برای تصدی وزارت پست و تلگراف و تلفن پذیرفت و اندکی بعد به نیابت نخست وزیر ارتقاء مقام یافت و در ۴ مرداد ماه ۱۳۳۱ به وزارت کشور منصوب شد و تا هنگامه کودتا در کنار دکتر مصدق ماند.
عضویت در کابینه مصدق، دفاع صادقانه در دادگاه نظامی و رهبری در جبهه ملی و سر انجام نامزدی نخست وزیری در بحران انقلاب محبت او را در قلب بسیاری از مردمان نشانده بود.
ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه روز دوشنبه نهم اردیبهشت ماه(۱۳۷۰)،دکتر غلامحسین صدیقی، یگانه دوران، استاد استادان، پژوهشگر فرهیخته، رزم آور آزاده، همراه و یاور صمیمی مصدق بزرگ، در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان خاتم النبیای تهران، دیده بر جهان فروبست.
دکتر صدیقی که پس از نمایان شدن نشانه‌های بیماری سنگ کیسه صفرا،سیزدهم فروردین‌ماه در بیمارستان بستری شده بود به دنبال جراحی کیسه صفرا، دچار پی‌آمدهای ناگوار در قفسه صدری گردید و دوبار به اتاق عمل برده شد.
خونریزی جدارهای ریه و نابسامانی دستگاه تنفس و کلیه ها هر یک بر شدت بیماری افزود...به رغم تلاش شبانه روزی پزشکان، سرانجام لحظه دردناک بدرود ابدی فرا رسید و آن پاکیزه اندیش نیک کردار، آنکه سر در سودای پیروزی و والایی ایران داشت، آنکه در درستی و پایمردی آنهم در زمانه‌ای که سایه شوم کژی و زشتی بر هستی ملی سنگینی می‌کند، افسانه بود، در میان دریغ و اشک خویشان، نزدیکان، یاران و مریدان زندگی را بدرود گفت.
روز سه شنبه دهم اردیبهشت ماه با درج آگهی "خاندان صدیقی" و تسلیت داریوش فروهر در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان، این سوگ جانسوز به آگاهی همگان رسید و زمان ادای واپسین احترام به پیکر پاک دکتر صدیقی و تشییع ساعت هشت بامداد چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ماه تعیین گردید.
از پگاه در خانه دکتر صدیقی که همیشه به وسیله‌ی خود او، با چهره‌ای گشاده و مهربان به روی همه گشوده می‌شد، باز گردید و زن و مرد از راه دور و نزدیک با دیگان اشک‌آلود گرد آمدند تا با مردی که در عصر کنونی تاریخ ایران بی‌همتا بود بدرود بگویند.
با اینهمه هنوز هیچکس باور نمی‌کرد که آن بالای افراشته و استوار فرو افتد، آن آوای شور انگیز خاموش گردد و آن چشمان تیز بین نکته سنج که از پشت عینک شعله می‌کشید، ترا سبک و سنگین می‌کرد و با لبخندی مهربان اضطرابت را پایان می‌بخشید،خاموش شود.
لحظه به لحظه بر شمار تشییع کنندگان که بسیاری از آنها بی تابانه می گریستند، افزوده می‌شد، سرانجام آمبولانس رسید و کالبد بی‌جان آن تندیس پاکی و خرد به خانه آورده شد، با پرچم سه رنگ ایران زینت گرفت و داریوش فروهر با کلامی بغض آلود از انبوه حاضران سپاسگزاری کرد.
به دیگر سخن، مرگ صدیقی سراسر ایران را لرزاند و ایرانیان را در جای جهان به سوگ نشاند و روشن گردید برغم سرکوب و طرد ارزشها در بزنگاه‌ها، مردم این نیاخاک از اعتبارهای ملی خویش جانانه پاسداری می‌کنند ...
با آنکه بسیاری گفتند و نوشتند بی‌گمان حق کلام هرگز ادا نگردید زیرا اگر صدیقی از چنان قدرت تامل، تفحص و تفکیکی برخوردار بود و چنان ناب و پاکیزه زیست که جز در گستره زمان به ژرفای خرد او و به عظمت اندیشه و اخلاقی نمی‌توان دست یافت.
سوگ بزرگ آن خردگرای نیک‌اندیش نیک گفتار نیک کردار بر همگان تعزیت باد.
بخشهایی از نوشته زنده یاد پروانه مجد اسکندری، مجله آدینه، شماره ۵۹، خرداد ۱۳۷۰
@mohammadmosaddegh