Get Mystery Box with random crypto!

این شعر را به رسم خداحافظی برای برادر نازنینم امیرحسین نیکزاد | محمدرضا طاهری

این شعر را به رسم خداحافظی برای برادر نازنینم امیرحسین نیکزاد نوشته‌ام که جهانی است سرشار از مهربانی و عشق به انسان. امیرحسین را شاعران نسل من می‌شناسند. او پزشک است و شاعر و صاحب اندیشه و قلم... دریغ که همچون بسیاری دیگر از خوبان که در این سرزمین قدر ندیدند، با دلی مملو از عشق به ایران، ناچار، رنج مهاجرت را به جان خرید و از دیده برفت و پاره‌ای از دل مرا با خود برد... سلامت و کامیابی کنارش باد.



ای واقعه را گواه، یارا
تنهاتر از این مخواه ما را

ما خونِ روانِ یک خراشیم
حیف است حرامِ هم نباشیم

من قطره‌ی ریخته به خاکم
پامالم، اگرچه سخت پاکم

تو رشحه‌ی بر شده به افلاک
بشکوه، ولیک سخت غمناک

غم نیست که دل غمی‌ست، ای دوست
غم مایه‌ی آدمی‌ست، ای دوست

ما را غم روزگار کم نیست
غم، شادی شاعر است، غم نیست

غم بود که در تو بال و پر شد
انگیزه‌ی واپسین سفر شد

رقصیدی و پیله را دریدی
عاشق شدی از قفس پریدی

اینک تو و بال و آسمانت
آزادی و عشق، نوش جانت


چون می‌پری از قفس به افلاک
چشمت نگران کیست بر خاک؟

آشوبِ کجاست در جهانت؟
نام چه کسی‌ست در دهانت؟

ای آتشِ گُر گرفته‌ی من
ای نورِ ز چشم رفته‌ی من

دور از تو، هر آنچه هست اینجا
زندانی ظلمت است، اما

در سینه‌ام آتش فراق است
بعد از تو همین مرا چراغ است...


آن روز که هر دو خام بودیم،
دُردانه‌ی هرچه دام بودیم،

آن روز که رنج می‌خریدیم،
آن روز که حبس می‌کشیدیم،

آن روز که اشک می‌فشردیم،
آن روز که عشق می‌شمردیم،

آن روز که شعله‌ور نبودی،
آن روز که در سفر نبودی،

در آن همه دوستی و دیدار
نشناختمت، دریغ، ای یار...

حالا که جوانی‌ام گذشته
دنیا دو هزار دور گشته

حالا که تو بغض را شکستی
می‌دانمت آنچنان که هستی

اسرارِ مرا زبان شدی تو
کی این‌همه مهربان شدی تو؟!

دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت دادیم لیکن از دست...*


بدرود رفیقِ مهربانم
تنهاییِ تلخ نوش جانم!

با خَلقِ تو اُنس نیست ما را
غیر از تو رفیق، کیست ما را؟

خلقِ تو خدای ماست، اما
تنها کسِ ما خداست... اما

ای خوابِ خدای را پریده
ای صوفیِ دلق را دریده

اینک من و پاره پاره دلقت
بدرود... سپردمت به خلقت...
.
.
.
#محمدرضا_طاهری

*سعدی:
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست

@mohammadrezataheri