Get Mystery Box with random crypto!

وقتی آن کبریت را بردی میان خرمنت منتظر بودم که این آتش بیُفتد | محمدرضا طاهری

وقتی آن کبریت را بردی میان خرمنت
منتظر بودم که این آتش بیُفتد گردنت

خونِ ما آرام جاری بود در رگ‌هایمان
خواستی تا لکّه‌ای باشد به روی دامنت

ما دگر آن مردم آرام و یکدل نیستیم
فرق‌هامان برملا شد با فرودِ آهنت

دست‌های دوستانت زخم‌ها بر ما زدند
صد برابر بیشتر از دشنه‌های دشمنت

ما چرا اینقدر غمگینیم؟! وقتی گفته‌اند:
شادی ما بستگی دارد به لب تر کردنت!

قفل زندان‌‌های ما را بشکن و آسوده شو
شاکلیدش را خودت انداختی بر گردنت

الغرض؛ قربانی دعوای شاهان، مردم‌اند
بس کن این کبریت بازی را کنار خرمنت!
.
.
.
#محمدرضا_طاهری
@mohammadrezataheri