Get Mystery Box with random crypto!

راهب و سر مقدس امام حسین علیه السلام شیخ عباس قمی رضوان الله | مولا امیرالمؤمنین علیه السَّلام

راهب و سر مقدس امام حسین علیه السلام

شیخ عباس قمی رضوان الله علیه می‌نویسد:

دیگر واقعه این است که در دیر راهب اتفاق افتاده و اکثر مورخین و محدثین شیعه و سنی در کتب خویش به اندک تفاوتی نقل کرده‌اند و حاصل جمیع آن‌ها آن است که چون لشکر ابن زیاد ملعون در کنار دیر راهب منزل کردند سر حضرت حسین علیه السلام را در صندوق گذاشتند و موافق روایت قطب راوندی آن سر را بر نیزه کرده بودند و بر دور او نشسته حراست می‌کردند، پاسی از شب را به شرب خمر مشغول گشتند و شادی می‌کردند آنگاه خوان طعام بنهادند و به خورش و خوردنی بپرداختند ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون شد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار با خون نوشت:

اترجو امّهة قتلت حسینا
شفاعة جدّه یوم الحساب

یعنی آیا امید دارند امتی که کشتند حسین علیه السلام را شفاعت جد او را در روز قیامت؟!

آن جماعت سخت بترسیدند و بعضی برخاستند که آن دست و قلم را بگیرند ناپدید شد، چون بازآمدند و به کار خود مشغول شدند دیگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت:

فلا واللّه لیس لهم شفیع
و هم یوم القیامه فی العذاب

یعنی به خدا قسم که شفاعت کننده نخواهد بود قاتلان حسین علیه السلام را بلکه ایشان در قیامت در عذاب باشند.

باز خواستند که آن دست را بگیرند همچنان ناپدید شد. چون باز به کار خود شدند دیگر باره بیرون شد و این شعر را بنوشت:

قد قتلوا الحسین بحکم جور
و خالف حکمهم حکم الکتاب

یعنی چگونه ایشان را شفاعت کند پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و حال آنکه شهید کردند فرزند عزیز او حسین علیه السلام را به حکم جور، و مخالفت کرد حکم ایشان با حکم کتاب خداوند.

آن طعام بر پاسبانان آن سر مطهر آن شب ناگوار افتاد و با تمام ترس و بیم بخفتند. نیمه شب راهب را بانگی به گوش رسید چون گوش فرا داشت همه ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید، برخاست و سر از دریچه دیر بیرون کرد دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده‌اند نوری عظیم به جانب آسمان ساطع می شود و از آسمان فرشتگان فوجی از پس فوج فرود آمدند و همی گفتند:

السّلام علیك یابن رسول اللّه، السّلام علیك یا ابا عبد اللّه، صلوات اللّه و سلامه علیك.

راهب را از راه مشاهده این احوال تعجب آمد و جزعی شدید و فزعی هولناک او را گرفت. ببود تا تاریکی شب بر طرف شد و سفیده صبح دمید، پس از صومعه بیرون شد و به میان لشکر آمد و پرسید که بزرگ لشکر کیست؟ گفتند: خولی اصبحی (علیه اللعنة) است. به نزد خولی (لعین) آمد و پرسش نمود که در این صندوق چیست؟ گفت: سر مرد خارجی (نعوذ بالله) است و او در اراضی عراق بیرون شد و عبید الله بن زیاد او را به قتل رسانید. گفت: نامش چیست؟ گفت: حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام). گفت: نام مادرش کیست؟ گفت: فاطمه زهراء دختر محمد المصطفی (صلی الله علیه و آله)، راهب گفت: هلاک باد شما را بر آنچه کردید، همانا احبار و علمای ما راست گفتند که می‌گفتند: هر وقت این مرد کشته شود آسمان خون خواهد بارید و این نیست جز در قتل پیغمبر و وصی پیغمبر! اکنون از شما خواهش می‌کنم که ساعتی این سر را با من گذارید آنگاه رد کنم، گفت: ما این سر را بیرون نمی‌آوریم مگر در نزد یزید بن معاویه (علیهما اللعنة) تا از وی جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چیست؟ گفت: بدره‌ای که ده هزار درهم داشته باشد. گفت: این مبلغ را نیز من عطا کنم. گفت: حاضر کن. راهب همیانی آورد که حامل ده هزار درهم بود، پس خولی آن مبلغ را گرفت و صرافی کرده و در دو همیان کرد و سر هر دو را مهر نهاد و به خزانه‌دار خود سپرد و آن سر مبارک را تا یک ساعت به راهب سپرد. پس راهب آن سر مبارک را به صومعه خویش برد و با گلاب شست و با مشک و کافور خوشبو گردانید و بر سجاده خویش گذاشت و بنالید و بگریست و به آن سر منور عرض کرد: یا ابا عبد الله به خدا قسم که بر من گران است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم، یا ابا عبد الله هنگامی که جدت را...