یکی در باغ رفت، دزدی را دید با پشتوارهٔ پیاز. گفت؛ اینجا چه م | Momento1
یکی در باغ رفت، دزدی را دید با پشتوارهٔ پیاز. گفت؛ اینجا چه میکنی؟ گفت؛ میگذشتم که بادی مرا در باغ انداخت. گفت؛ چرا پیاز برکندی؟ گفت؛باد مرا می ربود، دست به بوتهها انداختم، پیازها کنده شد. گفت؛ پس که پیازها را در پشتواره بست؟ گفت؛ والله من نیز به همین فکر بودم که آمدی.