2021-05-07 16:22:09ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد. مرد ذغالفروش فقط یک تونبان پاره به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و برخورد گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.ناصرالدینشاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغالفروش را صدا کرد.ذغال فروش به دو آمد جلو و گفت:بله قربان. ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت:جنهم بودهای؟ ذغال فروش زرنگ گفت:بله قربان. شاه از برخورد ذغالفروش خوشش آمده و گفت:چه کسی را در جهنم دیدی؟ ذغالفروش حاضرجواب گفت:اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم. شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت:مرا آنجا ندیدی؟ ذغالفروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود،اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت:اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم.
2021-05-07 16:13:04
از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد ترک تسبیح و دعا خواهم کرد وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند می روم جانب می خانه کمی مست کنم جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم آنقدر مست که اندوه جهانم برود استکان روی لبم باشد و جانم برود برود هر که دلش خواست شکایت بکند شهر باید به خراباتیم عادت بکند