Get Mystery Box with random crypto!

𖣘Mørketid𖣘

لوگوی کانال تلگرام morketid — 𖣘Mørketid𖣘 𖣘
لوگوی کانال تلگرام morketid — 𖣘Mørketid𖣘
آدرس کانال: @morketid
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 2.48K
توضیحات از کانال

اجتماعِ نوشته‌های یک عدد کتاب‌خوارِ داستان‌نویسِ فیلم‌ترسناک‌بینِ متال‌هدِ دائما مشکی‌پوش.
[راضی به انتشار محتوا در هیچ اپلیکیشنی نیستم]
🥀 لیست کتاب‌ها: @Moerketid
🥀 ارتباط: @Shelterofshadows
پرسش‌های متداول(؟):
https://t.me/Morketid/612

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2023-03-07 16:40:28
بیا. امروز هم توی دانشکده‌ی خودمون بهِم برگ دادند. تازه یه برگ هم نه؛ دوتا.
آیا اندیشه نمی‌کنی؟

#Random_Pics
289 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 13:40
باز کردن / نظر دهید
2023-03-07 15:35:38
و اما بریم سراغ نویسنده. بنده کاملا مطمئن بودم که نویسنده یه آقای سبیل‌کلُفتِ آلاسکاییه که هرماه با زن و شیش‌تا بچه‌ش می‌ره تو قطب شمال، شفق قطبی ببینه. اولا به این دلیل که اسمش از دوتا اسم مردونه تشکیل شده، ثانیا این که نثرش بسیار رسمی و کم‌دیالوگه و از عناصر عاطفی و احساسی به‌دوره. ثالثا؛ شخصیت اصلی داستانش یه پسره و اون خواهرش عملا برای خالی نبودنِ عریضه به داستان اضافه شده.

تا اینکه دیدم یه نفر توی گودریدز گفته که
"I love Kirkpatrick Hill and all her books"
و من این شکلی شدم که «چــــــی؟!»

بعد رفتم سرچ کردم و متوجه شدم که بانو، برای سی سال معلم بوده. اون هم معلم دبستان. و ضمنا در مورد تعداد بچه‌هاش هم اشتباه نکرده بودم :)))
313 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 12:35
باز کردن / نظر دهید
2023-03-07 15:33:34 گروه سنی‌ای که پشت جلد کتاب خورده ۱۲ تا ‌۱۵ ساله، که یعنی دوران راهنمایی یا همون دوره‌ی اول متوسطه. با این حال، سرما و خشکی‌ای توی داستان وجود داره که به نظرم واقعا برای بچه‌های عادی (منظورم بچه‌هاییه که توی نافِ آلاسکا یا روستاهای اسکاندیناوی زندگی نمی‌کنن!) عجیب و وحشتناکه. اینکه خودت مجبور باشی غذات رو شکار کنی‌، چیزی به اسم پرورشگاه دور و برت وجود نداشته باشه و مجبور بشی پیش زنی زندگی کنی که مرگ یا زندگیت زیاد هم براش مهم نیست (و البته اون بانو اعتقادات بسیار زیبایی داشته باشه، مثلا اینکه گاهی باید سیگار بذاری توی اجاق چون ممکنه مُرده‌ها دلشون بخواد سیگار بکشن!) و...

در کل کتاب عجیبیه. علی‌رغم حجم اندکش، تا مدتی روی روح و روان خواننده تاثیر می‌ذاره و احساس سرما و «بی‌پناهی در دامان طبیعتِ خشمگین و بی‌رحم» رو به مخاطبش القا می‌کنه.

••• راستی اینم از ستاره‌هاش:
300 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 12:33
باز کردن / نظر دهید
2023-03-07 15:32:17 این کتاب در حقیقت دومین جلدِ یه مجموعه‌ی دوجلدی به نامِ Toughboy and sister ئه. «پسرِ سرسخت و خواهر» یا یه همچین چیزی. تا جایی که من می‌دونم جلد اول هیچوقت به فارسی ترجمه نشده. با این وجود، نخوندنش مشکلی رو به وجود نمیاره. خیلی از انگلیسی‌زبان‌ها هم این کتاب رو بدون جلد اول خونده‌ن.

القصه، ماجرای جلد اول اینه:
پسرِ کله‌شق(طبق ترجمه‌ی جلد دوم!) و خواهر کوچیکش که در طول کتاب‌ها هم تقریبا هیچوقت به اسم‌هاشون اشاره نمی‌شه؛ اهل یه روستای کوچیک توی آلاسکا اند. اینا هرسال با پدر و مادرشون میرن به اردوگاه(کمپ) ماهی‌گیری و همونطور که از اسم اون مکان پیداست، ماهی می‌گیرن. تا اینکه مادرشون می‌میره و اینا مجبور می‌شن برای اولین بار، با پدرشون برن اونجا. ولی بعد پدره هم گم و گور می‌شه و احتمالا می‌میره. این دوتا بچه می‌مونن و ذخیره‌ی غذای محدود و راه طولانی و...
خلاصه موفق می‌شن خودشونو زنده نگه دارن.

جلد دوم از اونجایی شروع می‌شه که این دوتا به همسایه‌شون ناتاشا سپرده می‌شن و قرار می‌شه که اون خانوم بزرگشون کنه. حالا ناتاشا کیه؟ یه پیرزن منزوی، درونگرا، خشن، بی‌احساس، بدون هیچگونه حس همدردی، و در عین حال قوی، با بدنی بسیار ورزیده. بعد ناتاشا اینا رو بر می‌داره می‌بره یه اردوگاه زمستونی که دمای هواش منفی پنجاه درجه‌ست و خودشون باید برای غذاشون حیوانات رو شکار کنن و باید حواسشون باشه دماسنج یخ نزنه و...
301 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 12:32
باز کردن / نظر دهید
2023-03-07 15:29:40
#Book_Review [No. 140]

اردوگاه زمستانی
• کرک پاتریک هیل
• مترجم: سعیده ارگانی

#ادبیات_جهان #نوجوانان
( ۱۴۶ صفحه)

[‌داستان رو در طولِ ریویو توضیح می‌دم]
288 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 12:29
باز کردن / نظر دهید
2023-03-07 12:02:55 [مربوط به کتابی که امروز قراره معرفیشو بنویسم. البته اگه زنده بمونم ]
320 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 09:02
باز کردن / نظر دهید
2023-03-06 18:27:56 توی ایستگاه وایستاده بودم. صف، طولانی بود و معلوم نبود کِی بهم ماشین برسه؛ ولی با بلایی که دیروز تو متروی تندرو سر خودم و کیفم اومد امروز اصلا اعصاب و حوصله‌ی مترو رو نداشتم.
دختری که کنارم بود یهو برگشت به من گفت شما دانشجوی بهشتی هستی، درسته؟ قبلا یکی-دو بار نزدیک سلف دیدمِت.
بعد معلوم شد دانشجوی ارشد زمین‌شناسی توی دانشگاه خودمونه. از اون لحظه تا زمانی که ماشین گیر آوردیم، و تا زمانی که رسیدیم سر ایستگاه چمران و مجبور بودیم پیاده شیم یه‌بند حرف زدیم. از رشته‌م گفتم. از رشته‌ش گفت. درباره‌ی سن و سال، روابط عاطفی، وضعیت اقتصادی، کنکور ارشد، همرنگی اجتماعی و صدتا چیز دیگه حرف زدیم. از سریالای هانیبال و دارک گفتیم. دوتامون یه هندزفری رو زدیم و اون برام آهنگ عربی گذاشت. من براش راک گذاشتم.
و خُب، نمی‌دونم. فقط دوست داشتم بگم که روابط انسانی... عجیبن. تو می‌تونی یه آدم رو سال‌ها بشناسی و هیچوقت هیچ مکالمه‌ی درست و حسابی‌ای باهاش نداشته باشی. و می‌تونی با یه آدم کاملا غریبه انقدر احساس نزدیکی کنی که در هر موردی باهاش حرف بزنی. مطمئن نیستم ولی فکر می‌کنم این از جذابیت‌های زنده بودنه. یا یه همچین چیزی.

#Nonesense_memory
395 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 15:27
باز کردن / نظر دهید
2023-03-06 12:03:20
منطقِ گروه‌های متال: این آلبوم خیلی خوب و جذاب شده، پس حتما باید کاورِش رو قرمز-مشکی کنیم.

#Metal_Twitts
523 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 09:03
باز کردن / نظر دهید
2023-03-05 21:28:23
و چه زیبا فرمود.

#Random_Pics
469 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 18:28
باز کردن / نظر دهید
2023-03-05 18:14:57
یه VPNِ مؤدب و باشخصیت دارم که هروقت وصلِش می‌کنم و اتصالش برقرار می‌شه، روی صفحه می‌نویسه Thank You.
لامصب دیگه چرا تشکر می‌کنی؟ اونی که باید تشکر کنه منم!

#Nonesense
442 views༄ 𝑴𝒂𝒉𝒔𝒉𝒊𝒅 ༄, 15:14
باز کردن / نظر دهید