.
از نگاهِ خونچکانِ خود چکیدهام
کوچه کوچه، کو به کو دویدهام
از شبانِ تیره سر کشیدهام
تا به صبحِ آرزو رسیدهام
ای شبِ شکسته پس بکش؛
من سپیدهام سپیدهام!
بس که لطمه خورده جانِ روشنم
سربهسر جراحت است جوشنم
جانِ من به لب رسیده در تنم
این منم که طاقت آوریدهام
ای شبِ شکسته پس بکش؛
من سپیدهام سپیدهام!
افتد از رخم اگر حجابِ من،
سر کشد چو تیغِ آفتابِ من،
سوزد آن سوال را جوابِ من!
خونِ از رگِ زمان جهیدهام
ای شبِ شکسته پس بکش؛
من سپیدهام سپیدهام!
اولین نتیجهی سحر منم!
روشنای صبحِ خوشخبر منم!
بال و پر منم، سفر منم!
همچنان که میروم رسیدهام!
ای شبِ شکسته پس بکش؛
من سپیدهام سپیدهام!
#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65
شعر #من_سپیده_ام