#داستان_غمگین پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید : خانم : تو رو خدا یه شاخه گل بخرید! زن در حالی که گل را از دستش میگرفت؛ نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد! پسرک گفت،:زیباست، چه کفش های قشنگی دارید ! زن لبخندی زد و با غرور گفت : بله، برادرم برایم خریده است،دوست داشتی جای من بودی ؟ پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه، ولی دوست داشتم جای برادرت بودم، تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم! @Moshaavrspahvnd مشاوره ازدواج و خانواده 680 views05:15