معشوق من حالا که کنارمی شعرهایم را با آبی رگهای تو مینویسم د | ♲مصطفی کوچکی♲
معشوق من حالا که کنارمی شعرهایم را با آبی رگهای تو مینویسم در تو میدوم، در تو اوج میگیرم معشوق من صدای سکوتِ پنهان منی معشوق من این آمدن نان من است دوای من است... از تو برای چشمهای تو مینویسم این دستها مرا به زلال دریا میبرند به نسیمی پیچیده در عطر درختان به بهار، به تابستان به آنچه حق ماست از عشق به آنچه حق ماست از آبیِ قلبهای ما