Get Mystery Box with random crypto!

ما همه اعدامی هستیم،ما همه انقلابی هستیم! ۱.چند سال پیش که د | رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

ما همه اعدامی هستیم،ما همه انقلابی هستیم!


۱.چند سال پیش که در دانشگاه به عنوان سخنران مراسم روز دانشجو دعوت شده بودم دانشجویی سوال پرسید نظر شما درباره حصر میرحسین و خانم رهنورد و کروبی چیست؟ جواب دادم فقط این سه بزرگوار در حصر نیستند،ما همه در حصر هستیم.جامعه ای که در آن انسان ها قادر به شکوفا ساختن خود و پاسخ دادن به نیازهای وجودی خود نباشند چیزی جز یک زندان بزرگ نیست.گفتم چه بسا این سه عزیز که ظاهرا در حصرند از ما آزادتر باشند.ظاهرا ما بیرونیم و آزاد،اما چه بسا این عزیزان از زمان و فرصت بهتری برای شکوفا ساختن برخی از ابعاد وجودی خود برخوردار باشند و از ما آزادانه تر زندگی کنند.نکته مهم حصر این سه بزرگوار نیست.کل کشور در حصر و زندان است.

۲.امروز هم وقتی دوستی از من درباره اعدام این عزیزان پرسید گفتم فقط این چهار عزیز اعدام نشده اند و فقط این چندین هزار انسان در این سالها کشته نشده اند،بلکه همه ما به گونه ای اعدام و کشته شده ایم.مرگ فقط مردن بدن نیست. ما که نفس میکشیم و ظاهرا بدنی متحرک داریم نیز هم بواسطه تحمل رنج مرگ این عزیزان و هم بواسطه از دست دادن جهانیت و ذهنیت و سوژه گی خود مرده ایم.

۳.اما به زبان لاکان این فقط ظاهر ماجراست.ما همه بواسطه تجربه مرگ،چه مرگ جسمانی و چه مرگ اجتماعی،به طور تناقض آمیزی، تبدیل به انسانهایی انقلابی شده ایم.این نکته برآمده از اندیشه لاکان در خصوص "غریزه مرگ" و "مرگ" است.لاکان،در نقد فروید،معتقد بود غریزه مرگ به معنای گرایش انسان به سکون درونی و بازگشت به عقب(به عنوان مثال بازگشت به ناسیونالیسم ایرانی کورش و تخت جمشید یا بازگشت به ایده خلافت و شیوه صدر اسلام چه در شکل سنی و چه در شکل شیعه آن) یا میل به تخریب بیرونی و سادیسم و دگر آزاری نیست.او از دو مرگ سخن می گوید و معتقد است غریزه مرگ در میان این دو قرار دارد.مرگ اول مرگ من یا مرگ تن من یا پایان زندگی من است.مرگ دوم،ولی،مرگ به معنای ندیدن جهان و بردن جهان در دنیای زبان و نام نهادن بر همه پدیده های جهان به بهای حذف جهان و مرگ جهان است.مرگ دوم یعنی تولد زبان وقتی که دیگر خود طبیعت را نمی بینیم.لاکان معتقد بود "غریزه مرگ"،بر خلاف آنچه فروید می گوید، میل به بازگشت به عقب نیست.برعکس،غریزه مرگ یعنی نابود کردن دائمی نظام های زبانی و روایت های موجود و از نو آغاز کردن و رو به آینده بودن و تبدیل شدن به "سوژه انقلابی" است.غریزه مرگ یعنی انقلاب دائم در ایده ها و زبان.این غریزه مرگ است که در کنار غریزه زندگی ما را به جلو می برد.غریزه مرگ در مقابل غریزه زندگی نیست،بلکه وجه انقلابی و شورشی آن است.اگر غریزه زندگی یا اروس یعنی "بودن" و "زیستن"، غریزه مرگ یعنی آنچه ارنست بلوخ به آن "هنوز نبودن" "یا آنچه هنوز نیامده است" میگفت و دریدا آن را "آنچه خواهد آمد" یا " ممکن شدن ناممکنات" می نامید.

۴.انسان های انقلابی معترض در ظاهر توسط نظام سیاسی موجود کشته یا اعدام یا سرکوب می شوند.آن ها ظاهرا بنا به تعریف نظام سیاسی حاکم از مرگ، کشته یا اعدام یا کنترل و سرکوب می شوند و حرکت انقلابی آن ها با از بین رفتن بدنشان یا کنترل بدنشان از بین می رود.در این معنا همه انقلابیون(چه آن ها که کشته می شوند یا در زندان اند و چه آن ها که ظاهرا آزادند و به زندگی ادامه می دهند) در واقع در هنگامه سرکوب یا کشته شده اند یا زندانی هستند. اما،بنا به آنچه در تعریف "غریزه مرگ" از زبان لاکان و ژیژک گفتم، مرگ به معنای پایان نفس کشیدن ما یا از بین رفتن جسم ما نیست.برعکس، غریزه مرگ، یعنی کشتن دائمی عادتها و ایده هایی که بر ما سلطه یافته اند و ما را در بند خود گرفتار ساخته اند.غریزه مرگ از ما مرده نمی سازد،بلکه ما را تبدیل به سوژه های انقلابی می سازد که در پی تحقق آن چیزی هستند که باید در آینده بیاید.ما حتی گرفتار در تصویر سوگ عزیزان کشته شده خود نیز باقی نمی مانیم.آنان تبدیل به تصویری در آینده می شوند و نه انسانی که در عقب و در مزار خود جای مانده است.سوژه انقلابی با مرگ خود نمی میرد،بلکه تازه در آینده خلق می شود.او هرگز نبوده است که با اعدام بمیرد،او تازه با مرگ خود آفریده می شود.در یک زندگی و نظم مرده، هر که مرا می کشد،به من حیات می بخشد.او قاتل من نیست.او خالق سوژه انقلابی است که بر او خواهد شورید.او با کشتن انقلابیون، پایان خود را فریاد می زند و نه پایان انقلاب.

http://t.me/mostafamehraeen