Get Mystery Box with random crypto!

ابر بحران های جمهوری اسلامی ۱.اول بگویم من اینروزها دست بازی | رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

ابر بحران های جمهوری اسلامی

۱.اول بگویم من اینروزها دست بازی در نوشتن ندارم، خصوصا اگر بخواهم مطلبی انتقادی در خصوص وضعیت جامعه امروز ایران بنویسم.صادقانه بگویم در آستانه پنجاه سالگی توان تحمل هیچ فشاری جز همین اندک مطالعه ای که میکنم ندارم.بااینحال، در پاسخ به دوستانی که از من پرسیده اند جامعه امروز ما گرفتار چیست؟ می خواهم به بحران های نظام سیاسی موجود اشاره کنم، چون معتقدم فعلا همه چیز در این جامعه معطل سیاست و مناسباتی است که میان سیاست با خودش و جامعه و جهان و آینده شکل گرفته است،اگرچه باور دارم گرفتار بودن دائمی جامعه ایران با مساله سیاست بزرگترین خطای استراتژیک هم جامعه و هم خود نظام سیاسی است که ما را با وضعیت "مرگ زندگی" روبرو ساخته است.

۲.معتقدم نظام سیاسی فعلی ایران در کنار مجموعه بحران های کوچک و بزرگ خود گرفتار هشت "ابربحران" است که فرصت تنفس را بر او تنگ کرده است و این نکته آخر یعنی ناتوانی نظام سیاسی در نفس کشیدن آسان و آزادی عمل بزرگترین ابر بحرانی است که در نهایت با آن روبرو می باشد: الف.تلاش برای دستیابی به بمب اتم،علیرغم همه انکارها، نخستین ابر بحران نظام سیاسی موجود است .چه بخواهیم بپذیریم چه نخواهیم بپذیریم،جمهوری اسلامی سالهاست که ایده "امنیت درون بنیاد" را دنبال می کند و معتقد است داشتن سلاح هسته ای این امنیت را ممکن می سازد.اینکه به چه میزان این ایده درست می باشد یا نه را من نمی دانم، اما فعلا وضعیت به گونه ای است که احتمالا هم اجرای این ایده(از طریق دستیابی به چندین بمب) و هم عدم اجرای آن( رفتن به سمت اجرای برجام و رفع تحریم ها) می تواند تا حدودی جمهوری اسلامی را امیدوار به نجات خود سازد و گرنه اصرار بر این ایده و ناتوانی در تحقق آن که با خود بحران بزرگ اقتصادی را به همراه آورده است، کشور را با بحران عدم وجود ثروت و منابع روبرو می سازد؛ب.دومین ابربحران جمهوری اسلامی، بحران جانشینی رهبری و مسائل وابسته به آن از جمله حذف عمده نیروهای سیاسی، بی پناه شدن نظام سیاسی در میان سیاسیون،بحران انتخابات آزاد، بحران ایجاد دوباره حکومت موروثی یا تداوم چرخش قدرت با حفظ جایگاه نمادین بیت رهبر پیشین، و....است که باعث شده همچون آنچه در گذشته بر این جامعه گذشته، مساله " مرگ" در تمامی معانی آن در کانون روان سیاسی جامعه ما قرار گیرد ؛ج.ابر بحران سوم، بحران شکل گیری جنبش انقلابی "زن،زندگی،آزادی" است که وجود و ماهیت نظام سیاسی موجود را به چالش کشیده و باعث ایجاد سه ابر بحران بعدی شده است؛د.ابر بحران اولی که ریشه در جنبش زن،زندگی،آزادی دارد بحران شعارهایی است که جامعه در مقابل شخص رهبر نظام سیاسی مطرح ساخته است.این بحران که نظام سیاسی آن را هتک حرمت به جایگاه رهبری می داند باعث افزایش میزان خشم در نظام سیاسی نسبت به جامعه شده و همبسته های روانی "انتقام" از یکسو و " شک و تردید در خود" را از سوی دیگر برای نظام سیاسی به همراه آورده است؛ه. دو ابر بحران "بی آینده بودن جامعه" و بی آینده شدن نظام سیاسی" دو ابر بحران دیگری هستند که ریشه در جنبش اعتراضی زن،زندگی،آزادی دارند.در وضعیت فعلی هم جامعه بدون آینده است و هم نظام سیاسی خود را بی آینده می داند.پیامد این دو ابر بحران،خطرناک شدن جامعه و نظام سیاسی است.هم جامعه و هم نظام سیاسی به دلیل بی آینده بودن تبدیل به موجودیت هایی خطرناک شده اند که دیگر نمی توان به پیش بینی رفتارهای آنها پرداخت.اصولا بی آینده بودن خطر می آفریند و خطرناک شدن باعث پیش بینی ناپذیر شدن میشود که به زبان باربارا میزتال خود بزرگترین خطر اجتماعی است؛و.ابر بحران مهم بعدی، بحران بی ایده بودن نظام سیاسی موجود است.نظام سیاسی موجود با در پیش گرفتن سیاست امنیتی کردن جامعه و سرکوب میدان فرهنگ خودش را از ایده تهی کرده و با ناممکن کردن فرآیند اندیشیدن در جامعه هم خود و هم جامعه را از ایده های نجات بخش تهی ساخته تا آنجا که هم جامعه و هم سیاست تنها راه نجات خود را نابود کردن سوی دیگر می دانند و دیگر قادر به سخن گفتن با یکدیگر نیستند.پیامد این ماجرا چیزی جز راضی شدن به "مرگ" همدیگر نیست که این نکته را می توان به اشکال متفاوت در مناسبات جامعه و قدرت مشاهده کرد؛ ز.ابر بحران بعدی، بحران ورود نظام سیاسی به مجادله قدرت های بزرگ جهانی در میدان اوکراین است.من متخصص روابط بین الملل نیستم، اما می دانم نظام سیاسی موجود با ورود به این مجادله خود را در معرض "دستکاری بین المللی قدرت" قرار داده و ممکن است چه در وضعیت صلح آمیز و چه در وضعیت جنگ با جانشین بعدی خود جایگزین شود.