Get Mystery Box with random crypto!

پرسش کلیدی وضعیت فعلی ما چیست؟ ۱.پرسش کلیدی ذهن انسان ایرانی | رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)

پرسش کلیدی وضعیت فعلی ما چیست؟

۱.پرسش کلیدی ذهن انسان ایرانی در این روزها این است: آیا گشایش ممکن است؟ آیا راهی برای خروج از این بن بست وجود دارد؟آیا می توان وضعیتی دیگر را تصور کرد که در آن دیگر خود را رها از مشغولیات ذهنی اکنونش ببیند؟ آیا راه نجاتی است؟آیا آینده ای برای ما وجود دارد؟آیا مردم شدن و دست یافتن به توان تغییر ممکن است؟

۲.در واقع بزرگترین بن بست این است که جامعه گرفتار در وضعیت بن بست باشد و مجبور باشد به بن بست بیاندیشد، چرا که ذهن در چنین وضعیتی اصولا قادر به فعالیت نیست. در این چنین شرایطی، حتی ذهن شما هم به شما می گوید از دست من کاری بر نمی آید و راه حل زندگی تو نه در فعالیت ذهنی تو و کنش عقلانی تو که در عمل و کنش خالی از عقلانیت تو و جامعه وجود دارد.در این وضعیت ذهن فقط به ما می گوید بروید و برای نجات خود و ایجاد گشایش در وضعیت خود کاری خارج از محدوده های ذهنیت و عقلانیت انسانی بکنید و دیگر با اندیشیدن و سخن گفتن چیزی تغییر نمی کند.این وضعیت، از منظر حیات انسانی مدرن، خطرناک ترین وضعیت برای یک جامعه و مردمان آن است، وضعیتی که در آن انسان خود را مجبور به وانهادن مهمترین توانایی خود یعنی داشتن قدرت تفکر و انجام کنش معنادار یا عقلانی میبیند.

۳.در جامعه ای که در آن مسائلش از طریق تفکر و گفتگو حل نشود،جنگ و خشونت تبدیل به تنها راه حل های ممکن برای گذر از وضعیت موجود می شوند. این همان جایی است که حافظان وضع موجود می کوشند با استفاده از آن به زندگی خود تداوم بخشند:خلق خشونت و ایجاد ترس و رعب و تقویت گرایش انسان و جامعه به نظم هر چند که سرکوبگر باشد. حاکمان وضع موجود به غلط این نکته را نادیده می گیرند که چه بسا جامعه برای رهایی خود و دست یافتن به آزادی راه خود را نه در زندگی که در ایجاد تغییر در فهم خودش از مرگ ممکن ببیند و جامعه نیز با وسعت بخشیدن به دامنه فهم خود از مرگ به جنگ با قدرت موجود رود. جامعه اگر بپذیرد که مرگ درست و عقلانی صرفا به معنای پیر شدن و هشتاد ساله شدن و مردن در بستر بیماری نیست و کشته شدن در خیابان نیز یک مرگ معنادار است می تواند آزادی خود را از طریق وسعت بخشیدن به معنای مرگ ممکن سازد.این به آن معنا است که اگر انسانها را به بهانه زندگی کردن و ارزش زندگی و امنیت در یک زندگی حداقلی به بند بکشید،آن ها ممکن است رهایی خود را در مرگ جستجو کنند.

۳.ما اما گرفتار در وضعیتی هستیم که حاکمان موجود حتی با فهم این مساله هم باز اجازه شکوفایی تفکر و کنش انسانی معنادار به جامعه نمی دهند و سعی در حفظ وضعیت بن بست موجود و تداوم آن دارند.در این شرایط جامعه احتمالا یا باید متوسل به کمک نیروهای بیرونی شود، یا گرفتار در افسرده گی ملی رو به سوی یوگا و مدیتیشن و دعا و نفرین و سرایش اشعار محزون و خلق انواع و اشکال سوگواری و....نهد.این دو راه حل نیز در نهایت حاصلی جز خشونت و مرگ و از بین رفتن توان زندگی مردم و جامعه ندارند.

۴.ما گرفتار در بزرگترین بحران در تاریخ جامعه ایران تنها می توانیم از خود بپرسیم: آیا رهایی ممکن است؟ شاید به زبان فلسفی پذیرش ضرورت موجود و ماندن در این وضعیت و اندیشیدن به ناممکن بودن اندیشه و عمل عقلانی در این شرایط واقعی ترین شکل رهایی و آزادی ما باشد؟ و شاید در نهایت خون و مرگ تنها راه نجات باشد، هر چقدر هم که دیدن خون و خشونت واقعیتی غیر عقلانی و غیر اخلاقی و ناانسانی باشد! بنابراین، پرسش این است:آیا انسان و جامعه گرفتار در بن بست که هم به لحاظ ذهنی و هم به لحاظ عملی با بن بست روبرو هستند،قادرند خود را رهایی بخشند؟ شاید در نهایت این کمیت و تعداد نیروهای دو سوی جبهه باشد که تکلیف قصه ما را مشخص کند؟ شاید راه حل در یک دردسر بزرگ تاریخی دیگر نهفته باشد: توده شدن و عمل توده ای که خود چیزی جز شکلی از خشونت و عقبگرد تاریخی نیست.گرفتار در بن بست، همه راه ها به مرگ ختم می شود.

http://t.me/mostafamehraeen