Get Mystery Box with random crypto!

خاطرات آیت الله منتظری فصل اول نجف آباد، اصفهان، اساتید و تحص | فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)

خاطرات آیت الله منتظری

فصل اول
نجف آباد، اصفهان، اساتید و تحصیلات / ۱۳۰۱ تا ۱۳۲۰

آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی

در این اواخر که من اصفهان بودم با مرحوم آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی مانوس شده بودم؛ ایشان در مدرسه صدر نهج البلاغه درس می‎دادند، گاهی از اوقات درس ایشان می‎رفتم؛ بعد وقتی که من آمدم قم و با مرحوم شهید مطهری آشنا شدم و در تابستان با هم به اصفهان رفتیم به ایشان گفتم برویم درس نهج البلاغه، گفت مگر نهج البلاغه درس خواندنی است؟
گفتم اگر حاج میرزا علی آقا درس بگوید آری ! بعد به اتفاق آقای مطهری رفتیم در مدرسه صدر پای درس ایشان، مرحوم آقای مطهری خیلی مجذوب ایشان شد؛ و در کتاب عدل الهی خود این داستان را نقل می‎کند که
"هم مباحثه من که اهل اصفهان بود پیشنهاد کرد که در درس نهج البلاغه حاج میرزا علی آقا شرکت کنیم و این پیشنهاد برای من طلبه کفایه خوانده سنگین بود ولی رفتم و زود به اشتباه بزرگ خود پی بردم و دانستم نهج البلاغه را من نمی شناخته ام، به علاوه دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که خودش نهج البلاغه مجسم بود و مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود".

وقتی که حاج میرزا علی آقا فوت شد به دستور مرحوم آیت الله بروجردی جنازه اش را در شیخان قم دفن کردند؛ یک روز آقای مطهری از تهران آمده بود قم گفت:
"من این دفعه به قصد زیارت قبر حاج میرزا علی آقا به قم آمدم، مخصوص زیارت قبر ایشان ".

خود من هم الان گاهی می‎روم در شیخان سر قبر حاج میرزا علی آقای شیرازی؛ ایشان مرد از دنیا گذشته و وارسته ای بود، در طب قدیم استاد بود، ولی خیلی کم طبابت می‎کرد؛ ما یک مقدار قانون بوعلی سینا را پیش ایشان خواندیم، قسمتهایی از نهج البلاغه را هم پیش ایشان خواندیم.

ایشان اواخر عمر آیت الله العظمی بروجردی آمدند قم؛ گاهی هم برای طلبه ها منبر می‎رفتند، از اول تا آخر منبر خودش گریه می‎کرد، دیگران هم گریه می‎کردند، همین طور نهج البلاغه را با یک حالی می‎خواند، و نوعا از اینکه پشت سرش نماز بخوانند کراهت داشت؛ در خانه اش تا آخر هم برق نکشیده بود، یک روز به ایشان گفتم آقا چرا برق نمی کشید؟
فرمود: برق حرام نیست ولی من خودم دیدم مامور شهرداری داشت روی دیوار خانه مردم تیر می‎کوبید و صاحبخانه می‎گفت من راضی نیستم، خانه مرا دزدگاه قرار می‎دهی، مامور می‎گفت من از طرف شهرداری دستور دارم اگر روی تخم چشم تو هم هست تیر را بکوبم ! و این برق که این جوری می‎آید من در استفاده از آن شبهه می‎کنم، به ایشان گفتم شما که در آن تصرف نمی کنید، گفت چرا اگر من از برق استفاده کنم این تصرف در مسیر برق هم هست، روی این شبهه ها ایشان تا آخر هم در خانه اش برق نکشید.

ایشان به آیات و روایات خیلی علاقه داشت و با آنها آشنا و مانوس بود؛ معنویات حاج میرزا علی آقا هم در من و هم در مرحوم شهید مطهری خیلی اثر گذاشت.

یادم هست یک شب ایشان آمد قم و آقای حاج آقا رضا صدر آمده بود دیدن ایشان، در حجره آقای مطهری وارد شده بودند، آن شب تا ساعت 12 نشستند و شعر خواندند، ایشان طبع شعر هم داشت، آن شب ایشان برای نماز شب بیدار نشد، به قدری متاثر بود مثل اینکه فرزندشان فوت شده باشد، بعد می‎گفت: من شانزده هفده ساله که بودم یک شب برای نماز شب بیدار نشدم، آن روز را تا شب گریه می‎کردم، الان باز آن حادثه تکرار شده است، ایشان آن قدر عنایت و توجه داشت که نماز شبش ترک نشود و خیلی زندگی ساده ای داشت.

من و مرحوم مطهری یک روز دعوتش کرده بودیم برایش پلو هم پخته بودیم، یک وقت دیدیم ساعت ده مقداری نان و چغندر گرفته و می‎آید، گفت من گرسنه ام الان غذا می‎خورم، گفتیم آقا برای شما پلو درست کرده ایم، فرمودند:
"بچم (بچه ام) هر وقت گرسنه ات شد غذا بخور، خودت را معطل نکن، هر وقت هم خوابت گرفت بخواب، اما آن وقت را که سر حالی به بطالت نگذران !"
من گاهی اوقات خوابم می‎گرفت به مرحوم شهید مطهری می‎گفتم: حاج میرزا علی آقا گفت هر وقت خوابت گرفت بخواب، من حالا می‎خواهم بروم بخوابم ! مرحوم مطهری هم شوخی می‎کرد و می‎گفت: همه نصیحتهای حاج میرزا علی آقا را که مربوط به خوردن و خوابیدن است خوب از بر کرده ای !.

یک روز در اصفهان من در حجره آن مرحوم در مدرسه صدر مهمان ایشان شدم به نان و دوغ، ایشان در ضمن نقل کردند که شبی خواب دیدم قیامت شده و هر کسی را به جایی فرستادند و به من گفتند این باغ هم مال تو، باغ زیبایی بود ولی من در عالم خواب در باغ قدم می‎زدم و از روی حسرت می‎گفتم: علی آقا، آخر حیوان مردی و تو را روی آب و علف رها کردند.

#خاطرت جلد اول صفحه ۶۶ تا ۶۸
@MostafaTajzadeh
کانال فقیه دور اندیش


http://t.me/va3moharam