«گفتوگوهای زندان» مصاحبهی حسین رزاق با مصطفی تاجزاده در | فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
«گفتوگوهای زندان»
مصاحبهی حسین رزاق با مصطفی تاجزاده در زندان اوین
«فصل دهم؛ مقایسه کارنامه دو رهبر»
مهمترین نقد به آیتالله خمینی آن است که چرا اجازه داد ولایت فقیه به قانون اساسی وارد شود و جمهوری اسلامی به حکومت روحانیت تقلیل و استحاله یابد.
وقتی نامه دکتر مصطفی رحیمی در مخالفت با جمهوری اسلامی در آستانه پیروزی انقلاب منتشر شد، آقای خمینی گفت: انتقادهای ایشان وارد میبود، اگر ما میخواستیم حکومت روحانیت تشکیل دهیم، حال آنکه قصد ما برپایی جمهوری اسلامی است.
با این ساختارها اگر آقای خاتمی هم باوجود اینکه بسیار به او ارادت دارم و او را دمکراسیخواه میدانم، جایگزین آقای خامنهای کنیم، ظرف دوسال نشده به احتمال بسیار زیاد با یک دیکتاتور مواجه خواهیم بود که البته ایران را در خط توسعه قرار میدهد، ولی از دمکراسی خبری نخواهد بود.
دهه ۶۰ در نقض آزادیهای اساسی مخالفان تفاوت ماهوی با دهههای بعدی ندارد، اگرچه اغلب نیروهای سیاسی در آن دوران، به استثنای مهندس بازرگان و همفکرانش، کمتر از رهبر انقلاب به حقوق شهروندی اعتقاد داشتند، ولی این واقعیت تجاوز حاکمیت به حقوق منتقدان را توجیه نمیکند.
محدودیتهایی که در آن دهه بهویژه علیه مخالفان قانونگرا مانند جبهه ملی، نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز و دیگران اعمال گردید، بههیچوجه توجیه ندارد و محکوم است.
انتظار میرفت پس از پایان جنگ، شکست تروریسم، فروپاشی شوروی و حاکمیت گفتمان دمکراسی در جهان، رهبر جدید به تصحیح اشتباهات سلف خود که به دلیل انحصارطلبی، بیتجربگی و شرایط جنگی رخ داده بود، بپردازد.
آیتالله خامنهای نهتنها اشتباهات دهه ۶۰ را تکرار کرد، بلکه بر گستره آنها افزود و بزرگترین دستاورد انقلاب را به محاق برد و جمهوری را به ناجمهوری تبدیل کرد.
آقای خامنهای در ابتدا از حمایت اقلیّت مردم بهرهمند بود. اما بهجای آنکه بکوشد دایره مقبولیت خود را گسترش دهد، به حذف منتقدان و سپس به کنارزدن اکثریت شهروندان پرداخت.
رهبر چون نمیتواند مانند سلف خویش با یک سخنرانی، نتیجه یک انتخابات را به سود جریان مورد نظر خود تغییر دهد، متوسل به نظارت استصوابی و ردصلاحیت نامزدهای منتقد شد.
رهبر مداحان را جایگزین مجتهدان کرد و با مقابله با احزاب و تضعیف آنها، سپاه را به حزبی پادگانی تبدیل کرد.
سالها پیش وقتی حاکمیت با چکمه زنان مخالفت کرد، گفتم چکمه از پای زنان درمیآورند تا به پای سیاستمداران کنند. متاسفانه این اتفاق افتاد و میدان بر همه امور حاکم شد.
حاکمیت سپاه بر مقدرات کشور، بزرگترین انحراف سیاسی است و انقلاب ۵۷ را به سرنوشت انقلاب مشروطه دچار میکند. مسئول این فاجعه شخص آقای خامنهای است.
نتیجه قهری حاکمیت نظامیان بر مقدرات ایران، حذف کامل مردم، یعنی صاحبان اصلی کشور است.
آیتالله خمینی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و تشبیه آن به سرکشیدن جام زهر، تا پایان عمر از سخنرانی رودررو با مردم، به نظر من از روی شرم، خودداری کرد.
آیتالله خامنهای خود را رهبر ایستاده میخواند، در مقایسه با آيتالله خمینی که او را رهبر نشسته مینامد. او در تمام عرصههای لشکری و کشوری دخالت میکند و درعینحال هیچ مسئولیتی نمیپذیرد.
رهبر دستاوردها را حاصل اجرای رهنمودهای خود و فقر و فساد و دیگر نابسامانیها را نتیجه اجرا نکردن منویات خویش میخواند. همین رویکرد موجب انباشتهشدن مشکلات شده است.
آقای خامنهای از ضرورت نگاه به داخل سخن میگوید و در عمل، با حق انتخاب آزاد ملت میجنگد. از جهاد تبیین حرف میزند و با گفتوگوی آزاد میستیزد.
رهبر صرفاً شهروندانی را که در راهپیمایی ۹دی و قدس و ۲۲بهمن شرکت میکنند، مردم میخواند و تظاهراتکنندگان اعتراضی ۲۵خرداد، دی۹۶، آبان۹۸ و جنبش مهسا را نامردم مینامد.
الگوی آیتالله خامنهای نواب صفوی و الگوی آیتالله خمینی مدرس بود. مقایسه مدرس و نواب میتواند تفاوت دو رهبر را توضیح دهد.
کاش با استراتژی درست اجازه نمیدادیم به خرداد ۱۳۶۰ برسیم و کاش پس از آن نمیگذاشتیم فضا پلیسی-امنیتی بماند و مخالفان قانونگرا حذف شوند.
نه دهه ۶۰ طلایی بود و نه دهههای بعدی سراسر سیاهی و تباهی.
عملکرد رهبر پس از بیانیه گام دوم انقلاب عبارت است از: یا به نامزدان مورد نظر من رای میدهید و شاهد اصلاحات حداقلی در سیاست خارجی و اقتصادی میشوید یا به کاندیداهای منتقد یا مستقل رای میدهید که اجازه هیچ کار مثبتی به آنها داده نخواهد شد تا مردم تنبیه شوند و نامزدهای مورد نظر رهبر را حلواحلوا کنند.
اشتباه استراتژیک دوطرف موجب شد که تعداد کشتههای مجاهدین خلق و حکومت در سالهای ۵۰-۵۷ از ۲۵۰ نفر به ۲۵ هزار نفر در سالهای ۶۰-۶۷ افزایش یابد، یعنی حدود ۱۰۰برابر! این نتیجه انتخاب راهبرد خشونتآمیز است.