آزادی زندانیان بیگناه محیط زیستی و قصه آقای مدنی
فخرالسادات محتشمیپور
این بهترین خبر آغازین روزهای فصل بهار و سال نو بود. اما با خبر عجیب صدور حکم ۷۴ ضربه شلاق برای حسین رزاق شیرینی آن در کاممان تلخ شد. نمیدانم قاضی وقتی قلم را به روی کاغذ میلغزاند، خودش میفهمد چه دارد میکند؟! آخر برای زندانی سیاسی بیماری که به گواهی اطبا و به شهادت همبندانش به دلیل شدت بیماری و استیلای دردی دائمی و مستمر بر جانش، عدم تحمل کیفر دارد، حکم شلاق مینویسی؟ آن هم در ماه مبارک رمضان برای یک روزهدار؟ علت عدم دسترسی به متهم زندانی در مورد حکم آقای رزاق به همان میزان خندهدار است که اتهام اجتماع وتبانی در زندان برای آقای تاجزاده!
از اینها که بگذریم قصه پرغصه زندانی سیاسی مظلوم، دکتر سعید مدنی و خانواده مظلومترش ، انسان را متحیر میکند که ما داریم کجا زندگی میکنیم و چه کسانی برما حکومت میکنند و قاضیان حکومتی در دستگاه قضای وابسته ومطیع بازجوهای اطلاعات و سپاه دارند چه بر سر اسرای منتقد و آزاده و بیش از خود آنان، بر سر خانوادههایشان میآورند؟
امروز همسر و فرزند آقای دکتر مدنی در زندان دماوند با ایشان ملاقات داشتند. با توجه به عدم برخورداری این زندان از امکانات، وسایل ضروری و مقداری خوراکی هم برایشان برده بودند که متأسفانه جز اندکی از آن را نپذیرفته بودند.
قرار بود در این ملاقات من هم همراهشان باشم که متأسفانه امکانش فراهم نشد. از منصوره جان ونازنینی دخترش خواهش کرده بودم بعد از ملاقات پیش من بیایند و اندکی استراحت کنند. ساعت نزدیک سه بود که رسیدند با حالی که من خوب می فهمش و همهی آنها که تجربهی مشابه دارند. منصوره گفت خوب شد نیامدی کارت ملی میدیدند و فقط بستگان درجهی یک را راه میدادند.
وقتی شرایط امروزش را با زندان رجایی شهر مقایسه میکرد، من تازه یادم آمد که این زن چه دورانهای سختی را سپری کرده و تحسینش کردم که علیرغم تحمل همهی این سختیها چقدر مقاوم است و صبوری میکند. و چقدر جا خوردم وقتی ناگهان پرسید فخریجان شما چطور با اینهمه سال زندان همسرجانت کنار آمدی؟
گفتم عزیزم به آنچه رفته فکر کن آنچه مانده هم به زودی سپری میشود و در دل خودم را ملامت کردم از این پاسخ دم دستی. واقعا گذران نه سال حکم را چطور میتوان توجیه کرد و هضم کرد؟
خدا ریشهی ظلم را بکند هرچند که طبق وعدهی قرآنی ظلم خودبهخود و ناگزیر ریشهی ظالم و حکومتش را خواهد کند.