Get Mystery Box with random crypto!

-دنـیای تاریـک مـن

لوگوی کانال تلگرام mydarkworld — -دنـیای تاریـک مـن د
لوگوی کانال تلگرام mydarkworld — -دنـیای تاریـک مـن
آدرس کانال: @mydarkworld
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 13.07K
توضیحات از کانال

سیدعلی صالحی:
«-و شعر آخرین شفای اندوهِ آدمی..»
ارتباط با ادمین برای بیان نظرات و پیشنهادات:
@sizo_7

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 30

2022-05-22 00:43:27 -شده وسط جمعیت یجای دور از خونه یه صدای آشنا رو بشنوی؟ میدونی حسش چجوریه؟
شنیدن صدای پیانو توی این موزیک
آدمو یاد چیزی میندازه مثل همین حس، انگار توی همون شلوغی هستی و کسی صدات میزنه، که وجود نداره دیگه..

Eyes
TWO LANES
@MyDarkWorld
19 viewsSi, 21:43
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 07:24:26 -نمی‌دانم تا به حال خواب‌هاتان را یادداشت کرده‌اید تا مثلا ببینید عاشق هستید یا نه؟

مقدمه‌ی نیمه‌ی تاریک ماه
#هوشنگ_گلشیری

@MyDarkWorld
516 viewsSi, 04:24
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 23:05:30 -نسیمی شعله را پَر می‌دهد. پرنده‌یی سپید از بالای سرمان می‌گذرد و در سیاهی فرو می‌رود.
می‌گوید:
«به چه کاری؟»
می‌گویم:
«تکرار.»
می‌گوید:
«دیگر چه؟»
می‌گویم:
«تکرار.»
می‌گوید:
«شب سردی است.»
می‌گویم:
«سرد.»
می‌گوید:
«شب تاریکی است.»
می‌گویم:
«تاریک.»
می‌گوید:
«پیش از این ماه می‌تابید.»
می‌گویم:
«می‌تابید؟»
می‌گوید:
«راه درازی بود.»
می‌گویم:
«آری.»
می‌گوید:
«امیدی نیست.»
می‌گویم:
«نیست.»
می‌گوید:
«خسته‌یی.»
می‌گویم:
«آری.»
می‌گوید:
«چه‌ بسیار گریسته‌یی.»
می‌گویم:
«آری.»
می‌گوید:
«چه به مهر، کسی را بی‌ثمر فریاد کرده‌یی.»
می‌گویم:
«آری، چه بی‌ثمر.»
می‌گوید:
«از سرمای نافذ گوری به خود لرزیده‌یی.»
می‌گویم:
«آری، لرزیده‌ام.»
می‌گوید:
«مردمان به نگاهی پر ترحم نگاهت کرده‌اند.»
می‌گویم:
«پر ترحم.»
می‌گوید:
«تو بریده‌یی. تو سقوط کرده‌یی. تو به ناپیدا سقوط می‌کنی.»
می‌گویم:
«می‌دانم. می‌دانم.»
می‌گوید:
«انگشت پر مهری اشک گونه‌ات را نخاهد سترد.»
می‌گویم:
«می‌دانم. می‌دانم.»
می‌گوید:
«لبی پیچیده در پرند بوسه به‌سویت نخاهد آمد.»
می‌گویم:
«می‌دانم. می‌دانم.»
می‌گوید:
«لبان تشنه‌ات را، جامی آب خنک تازه نخواهد کرد.»
می‌گویم:
«می‌دانم. می‌دانم.»
می‌گوید:
«تو به کشت خرمن نفرت رفته‌یی.»
می‌گویم:
«نفرت.»
می‌گوید:
«تو به کشت خرمن نابودی رفته‌یی.»
می‌گویم:
«نابودی.»
می‌گوید:
«نفرت و نابودی.»
می‌گویم:
«نفرت و نابودی.»
می‌گوید:
«اشک‌ت از گونه بر زباله‌ها خواهد ریخت.»
می‌گویم:
«نفرت و نابودی.»
می‌گوید:
«در سردیِ کشنده‌ی شهر شب، به‌دنبال تکّه استخانی خواهی بود.»
می‌گویم:
«نفرت و نابودی.»
می‌گوید:
«و درد، ای خدای نفرت!»
فریاد می‌زنم:
«خدایا! اگر من از آبی‌ام، پس چرا به آن باز نمی‌گردم؟ اگر از بادی‌ام، پس چرا به آن باز نمی‌گردم؟ اگر از آتشی‌ام، پس چرا به آن باز نمی‌گردم؟ اگر از خاکی‌ام، پس چرا به آن باز نمی‌گردم؟ آه، ای ابرهای تندگذر! ای تمامیِ جوی‌هایی که سبک به راه خیش می‌روید، ای ستیغ‌های بلند که چون میخ‌های زمین برجا نشسته‌یید، ای شادیِ دل‌ها! این گرمِ مدامی را که در رگ‌های من می‌دود، چاره کنید! دَوَرانِ جانم را چاره کنید! اگر از آبی‌ام، اگر از خاکی‌ام، اگر از آتشی‌ام و اگر از بادی‌ام، به آنم باز گردانید! ای مِهر! ای ماه! ای زمین! ای کشتزارهای بی‌نهایت! ای سرسبزیِ درختان! ای غایتِ درد! ای نهایتِ درد! ای بی‌نهایتِ درد! ای امیدِ بی‌فرجام! آیا من سایه‌یی‌ام که باید به جبری محتوم، در دل سیاهِ شبی، به فنا بروم؟ پس شب من کجا است؟ آیا من چکره‌یی‌ام که باید در دل دریایی فرود آیم؟ پس دریای من کجا است؟ این دژخیمِ سرمستِ زمان، بر من نمی‌نگرد. من،‌ چنین تلخ و تنها، بر این نطع نشسته‌ام و سر به آسمان سر به آسمان سر به آسمان سر به آسمان دارم و مردمان، خندان، به نظاره. پس تأمل چرا؟ پس تأمل چرا، ای خدای نفرت! از سنگ‌فرش خیابان‌ها و از دل دانه‌های سبز نبات، جوانه‌های نفرت می‌روید. از لبخند شیرین کودکان و از نگاه معصوم پیران، جوانه‌های نفرت می‌روید. از آوای شاد بلبلان و زوزه‌ی گرگان تنها، جوانه‌های نفرت می‌روید. من باید به نابودیِ دانه‌های سبز نبات و لبخند شیرین کودکان و نگاه معصوم پیران و آوای شاد بلبلان و زوزه‌ی گرگان تنها، بروم. من باید به سترگی باران، نفرت ببارم، ای خدای نفرت!»


[وصال در وادی هفتم: یک غزل غم‌ناک؛ #عباس_نعلبندیان ؛ فصل هفتاد و هشت
تلویزین ملّی ایران -کارگاهِ نمایش-؛ پاییز ۱۳۵۴]
@MyDarkWorld
675 viewsSi, edited  20:05
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 13:20:53 -چقدر خوب می‌بود
قلبی را بیابی که دوستت بدارد
بی آن‌که چیزی بخواهد، جز اینکه حالت خوب باشد.

#جبران_خلیل_جبران
@MyDarkWorld
317 viewsSi, 10:20
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 13:20:20 -بنگر ز جهان، چه طَرْف بربستم؟
هیچ.
وز حاصل عمر چیست در دستم؟
هیچ.
شمع طربم ولی چو بنشستم،
هیچ.

من جام جمم؛
ولی چو بشکستم،
هیچ...

#خیام | -امروز بیست و هشتم اردیبهشت ماه زادروز حکیم عمر خیام فیلسوف ریاضی دان و منجم نیشابوری. یادش گرامی...♡
@MyDarkWorld
318 viewsSi, 10:20
باز کردن / نظر دهید
2022-05-18 06:34:22 -به مژه‌هایم گفتم اشک‌هایم را همان‌جا توی چشم‌هایم نگه دارند، مبادا که بریزند آن هم میان این همه آدم. مژه‌ها نتوانستند و اشک‌ها همه ریختند روی صورتم..

رویای تبت | #فریبا_وفی
@MyDarkWorld
493 viewsSi, 03:34
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 20:04:26 -او دیروزش را نمی‌شناسد چون گمش کرده است، ازش جدا شده است، و فردایش را نمی‌بیند چون آن را برایش زدوده‌اند، ازش ربوده‌اند. و اکنون تنهایی است در تنگنایی که از گذشته حزنی دارد و از آینده یأسی. و چنان غرور انسان بودن دارد که کم به درماندگی اذعان می‌آرد.

#ابراهیم_گلستان
@MyDarkWorld
55 viewsSi, edited  17:04
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 20:03:44 -برای تو چه بگویم؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯخمم ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﻋﻤﯿﻖ ﺷﺪﻩ
ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﺎﺷﺖ؟
ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻏﻤﯿﻨﮕﻢ ﻭ ﻣﺮﮒ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ؟

#غلامرضا_بروسان
@MyDarkWorld
58 viewsSi, edited  17:03
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 06:04:16 -حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم
احساس می‌کنم،
بی‌گناه و در حین حال خطاکار،
نه در یک سلول، بلکه در این شهر زندانی‌ام.

نامه به فلیسه | #کافکا
@MyDarkWorld
545 viewsSi, edited  03:04
باز کردن / نظر دهید
2022-05-16 07:34:54 -تمایل عجیبی دارم به زندگی در مدار جغرافیایِ شصت و سه درجه‌ی جنوبی. آن جاکه بیش‌تر از هفده ساعت شب باشد؛ خورشیدِ روز به فراموشی بسپاردم و من در سایه‌ی ماه تا ابد بمانم.

#ایوان_کلیما
@MyDarkWorld
880 viewsSi, edited  04:34
باز کردن / نظر دهید