Get Mystery Box with random crypto!

⚜نبض احساس⚜

لوگوی کانال تلگرام nabze_ehsasi — ⚜نبض احساس⚜ ن
لوگوی کانال تلگرام nabze_ehsasi — ⚜نبض احساس⚜
آدرس کانال: @nabze_ehsasi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 24
توضیحات از کانال

✨برای ارتباط با ما
و ارسال محتوا جهت قرار گرفتن تو کانال
به ربات‌ زیر مراجعه کنید:
@NabzeehsasBot

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2017-03-13 21:32:30
فردا چارشمبه سوریه

@nabze_ehsasi
1.0K views18:32
باز کردن / نظر دهید
2017-03-13 20:02:56
اسفند رو به پایان است
وقت کوچ کردن به فروردین
وقت بخشیدن و صاف کردن دل
پس مرا ببخش: اگر با نگاهی، صدایی
یا زبانی بر دلت ترکی انداخته ام

@nabze_ehsasi
1.2K views17:02
باز کردن / نظر دهید
2017-03-13 19:57:56 @nabze_ehsasi
روزبه معین :
اولین باری که دزدی کردم هفت سالم بود، شایدم هشت سال، لقمه های همکلاسیم رو می دزدیدم، آخه خیلی خوش مزه بودن، بعد از اون دیگه دستم به دزدی عادت کرد، همه کار می کردم، جیب می زدم، کف می رفتم، دزدی از طلا فروشی که خوراکم بود، کارم به جایی رسیده بود که از پول اشباع شده بودم، ولی می دونید رفقا وقتی دستت کج بشه دیگه هیچ جوره درست نمیشه، من هم تفننی دزدی می کردم!
آخرین باری که دزدی کردم یه غروب چهارشنبه لب ساحل بود، یه کیف زنونه رو از روی شن ها کش رفتم. اما وقتی تو خونه کیف رو باز کردم خبری از پول نبود، پر بود از قلموی نقاشی، رنگ روغن، لوازم آرایش، یه عطر زنونه و یه عکس! عکس زیباترین دختری که تا حالا دیدم، با چشم هایی معصوم و لبخندی دلنشین، تموم شب رو داشتم به اون عکس نگاه می کردم، همیشه دلم می خواست یکی مثل اون داشته باشم، اما خب اون یه دختر زیبای هنرمند بود و من یه دزد!
فردای اون روز دوباره به همون ساحل رفتم تا پیداش کنم، چند ساعت منتظر موندم ولی اون نیومد، من هم به خونه برگشتم، عطرش رو به وسایلم زدم و ساعت ها به تماشای عکسش نشستم و زندگی کردم. با خودم می گفتم کاش حداقل می تونستم آلبوم عکسش رو بدزدم...
جمعه دوباره به ساحل رفتم اما اثری ازش نبود، شنبه رو از صبح تا شب منتظر نشستم، یکشنبه ساحل های کناری رو هم گشتم، دوشنبه و سه شنبه هم خبری ازش نشد.
تا اینکه چهارشنبه نزدیک های غروب دختری رو کنار ساحل دیدم که داشت روی یه بوم نقاشی می کشید، نزدیک شدم و فهمیدم که آره، خودشه، اما نتونستم بهش چیزی بگم. به خونه برگشتم و با اون عطر و عکس زندگی کردم.
چهارشنبه هفته بعد هم باز به همون ساحل رفتم و اون رو تماشا کردم و دوباره بدون گفتن حرفی به خونه برگشتم و مثل شب های دیگه با عکسش حرف زدم، عطرش رو بو کردم و خوابیدم.
شش ماه به همین شکل سپری شد و من فقط چهارشنبه ها اون رو نگاه می کردم، چون از نه شنیدن می ترسیدم، تا اینکه وقتی تابلو نقاشیش تموم شد خودش اومد سمت من و گفت: شش ماه پیش شما کیف من رو دزدیدی و من فهمیدم، ولی واسم سواله چرا بعد از اون هر چهارشنبه اومدی اینجا بدون اینکه چیزی بدزدی.
گفتم: وقتی بچه بودم حسرت لقمه های همکلاسیم رو داشتم و اون ها رو ازش می قاپیدم، بزرگتر که شدم هر چیزی که حسرتش رو داشتم دزدیدم، ولی بعضی از حسرت ها قابل دزدین نیستن، فقط باید از دور نگاه کنی و بری خونه با عکسشون زندگی کنی...

#پیشنهاد_میشود
@nabze_ehsasi
936 views16:57
باز کردن / نظر دهید
2017-03-13 19:29:53
من یه گلدون پر از گل بودم
وزش چشم تو پاییزم کرد

محسن_چاوشی

@nabze_ehsasi
899 views16:29
باز کردن / نظر دهید
2017-03-13 19:29:33
تا برآمد نفسم،جمع هوادارت سوخت
روبروی من دیوانه،نفر جمع مکن...

کاظم_بهمنی

@nabze_ehsasi
844 views16:29
باز کردن / نظر دهید
2017-03-13 19:27:32 +بیا باهم آرزو کنیم
_باشه
_آرزو کردی!؟
+آره
_چی بود!؟
+اینکه هیچ وقت از هم جدا نشیم تو چی!؟
_آرزو کردم تو به آرزوت برسی

@nabze_ehsasi
932 views16:27
باز کردن / نظر دهید