چشمهايم خيره در آن چشمهاي روشن است
عادت آيينهها حيرت به بار آوردن است
بايد از آن چشم بياحساس ميفهميدمت
اي كه با من بودنت از ترس تنها ماندن است!
خواستم با عشق پابندت كنم، اما نشد
خصلت رود خروشان، بيمحابا رفتن است
باورت هرگز نخواهد شد، ولي اي سنگدل
آنچه از دستش گريزي نيست، نفرين من است
عشق روزي آتش جان را گلستان ميكند
چاره تنها با غم دنيا مدارا كردن است
#حسین_دهلوی
@nabzeshear