نرو بانوي من آجر نكن اين بار نانم را نكن اشفته تر از عشق مجنون داستانم را! به دريا پا گذارم كل دريا خشك خواهد شد به خشكي گر بيايم سيل ميگيرد جهانم را! به خود تا امدم معشوقه ام از خانه ام ميرفت... خودش ميرفت اما با خودش ميبرد جانم را..! تو تنها فالگير قهوه ي تلخ مني اما... بيا خوبي بكن خردش كن اصلاً استكانم را به دنيا امدم تا در كنارت تا تهش باشم حراجش كرده ام بي عشق تو عمر گرانم را! گمان كردم كه تنها عشق تو من بوده ام اما كنار هر كسي بودي و ازردي گمانم را كسي باور نخواهد كرد دنياي مرا...بي شك! درونِ پير اما روي شاداب و جوانم را به خود تا امدم گويم:نميخواهم دگر او را به يغما رفت افكارم فرو بردم زبانم را #اميرحسين_آقاطاهر @nabzeshear 92 views* ص ت, 17:06
