Get Mystery Box with random crypto!

قدیم‌ها وقتی دروغ می‌گفتیم و گندش درمی‌آمد واکنش بچه منفی‌ها ک | نَقدِ حالِ ما

قدیم‌ها وقتی دروغ می‌گفتیم و گندش درمی‌آمد واکنش بچه منفی‌ها که خب تکلیفش معلوم بود؛ چارتا خاف‌دار و کاف‌دار بارمان می‌کردند و اگر دیگر خیلی مرام خرجمان می‌کردند اجداد و خواهر مادرمان رو مورد لطف و محبتِ وافره قرار نمی‌دادند.
اما واکنش بچه مثبت‌ها خیلی شیک‌تر بود. کلاً یخه سفیدها شیک‌تر سرمی‌برند. یک جمله‌ای برتولت برشت دارد که می‌گوید دزدهای کوتوله و چرک می‌روند بانک می‌زنند و دزدهای شیک و مثبت بانک تأسیس می‌کنند. البته خداشاهده این فقط در مورد بانکهای غربی است که سیدجمال‌الدین اسدآبادی در موردشان می‌گفت: البانک، ماالبانک، و ما ادریک ماالبانک.

بچه مثبت‌ها در وضعیت ضایع شدن آدمی که گندِ دروغش درمی‌آمد خیلی شیک می‌گفتند «دروغ که مالیات نداره؛ هرچی دوست داری بگو». یا مثلاً دروغ اگر مالیات داشت یا اگر آدم با دروغ حُناق درمی‌آورد یا مثل پینوکیو دماغش گنده می‌شد آن‌وقت دیگر هیچ‌کس دروغ نمی‌گفت. بعدش هم می‌گفتند قهر قهر قهر تا روز قیامت.

اگر حرف آنها واقعی از کار درمی‌آمد چه دنیای فاجعه‌ای می‌شد. فکرش را بکنید موقع انتخابات یا آمار دادن یا مثلاً هر وقت تلوزیون را روشن می‌کردی یا وقتی یک موسسه یا اداره می‌رفتی یا حتی وقتی با همسر و فامیل‌هایت بحث می‌کنی، یک عده را ببینی که هی دماغشان دارد بزرگ می‌شود. هِی بزرگ و هی بزرگ‌تر. حتی دماغ خودت.
واقعاً فاجعه بود. یه چیزی مثل قیامت می‌شد که یومَ تُبلی ‌السرائر است و دقیقاً همین واکنش‌های اعمال رخ می‌دهد. تازه آنجا می‌فهمی که وقتی می‌گویند دروغ بزرگترین گناه کبیره است و از زنا با مادر در کنار کعبه گناهش سنگین‌تر است یعنی چه (وسایل‌الشیعه، ج9، ص 86).

کلاً خیلی از کارهای آدم به‌خاطر این است که سود و زیانشان را به چشم نمی‌بیند یا مثلاً سود و زیانشان آنقدر کند و تدریجی است که به آنجایش هم نمی‌گیرد. مثلاً سیگار و قلیان کشیدن، یا ورزش نکردن، یا مثل من روزی نیم کیلو شیرینی خوردن. یا مثل نزول و ربا خوردن که به تعبیر قرآن خوردن آتش است و غیبت کردن مثل کندن و خوردن گوشت جسدِ برادر خواهرت. اگر این چیزها را یکی به چشم ببیند آیا هرگز دروغ و غیبت و رباخواری و اینجور چیزها را انجام می‌دهد؟

آن‌طرفش هم همین است. سود برخی چیزها مثل سود سهام‌های خوب و بنیادی است که تدریجی است و به چشم نمی‌آید اما یکهو ده‌سال دیگر می‌بینی چه سودی کرده‌ای. مثلاً همین محبت کردن یا همدلی نمودن، که یک سرمایه‌ی بزرگ در دل خود دارند که دیده نمی‌شوند. حالا می‌خواهد در روابط فردی باشد یا در کل جامعه و حکومت. برای همین هم هست که نسبت به هم کم‌لطفیم.

همدلی یعنی همان جمله‌ی کلیشه‌ای که خودت را جایِ دیگری بگذار و ماجرا را ببین. یا با کفش‌های او راه برو تا بتوانی در مورد راه رفتنش حرف بزنی.
خدایی کارِ خیلی سختی است. خصوصاً برای ماها که حوصله‌ی شنیدن حرف‌ها و آه‌وناله‌های دیگران را نداریم و فوقِ فوقش اگر بالاجبار یا با رودربایستی یک ذره سکوت کنیم و بشنویم برای این است که بگوییم اینکه چیزی نیست و ما خودمان بدتر از آن را داشته‌ایم؛ چه رسد به همدلی کردن.

اما همدلی کردن و نکردن یک سود و زیان بزرگ در دل خودش دارد که چون پنهان است دیده نمی‌شود. این را وقتی می‌فهمی که مجبور باشی همدلی کنی، وگرنه حسابی توی پاچه‌ات می‌رود. خیلی جاها هست که باید خودت را جای دیگری بگذاری و دنیا را از چشم او بفهمی؛ وگرنه ضرر می‌کنی. مثلاً در تشخیص حرکات دشمن؛ یا در بازارهای سرمایه مثل اوراق بهادار و ارز و نفت و طلا و ... .

شما وقتی در آنجا می‌خواهی چیزی را بخری یا بفروشی باید بتوانی الگو و قیمتها و زمان را به خوبی تشخیص دهی تا یک معامله‌ی خوب بکنی.

اما تشخیص و تحلیل خوب یعنی چه؟ یعنی اینکه خودت را جای طرف مقابلت هم بگذاری و ببینی که آیا او هم مثل تو فکر می‌کند؟ مثلاً اگر خریدار هستی و با ابزار فیبوناچی بازار را تحلیل می‌کنی، باید علاوه بر نوعِ نگاه خریدارانه‌ی خودت، از نگاه فروشنده‌ها هم با همان فیبوناچی تحلیل کنی و از نگاه او هم ریتِرِیسمنت و اکستِنشن و اکسپنشن و پراجکشن بگیری. در غیر این صورت ممکن است کاملاً تخیلی و توهمی حرکت کنی و از خیالی جنگشان و صلحشان.
این‌جور جاهاست که می‌فهمی همدلی یعنی چه و چه سود و زیان هنگفتی در دلش دارد. چون مجبوری. چون سود و زیان آن را به چشم می‌بینی.

ای کاش ما آدم‌ها یک حسّ هفتمی هم به قول مولانا داشتیم که این سود و زیان‌ها را تشخیص می‌داد؛ تا همان‌طور که سقراط می‌گفت با صرفِ دانستن، عمل هم می‌کردیم.
در مورد حسّ هفتم و راه‌های پرورش آن از منظر مولانا به زودی خواهم نوشت.


دکتر محسن زندی

@naghdehalema