Get Mystery Box with random crypto!

یک کتاب خیلی خوبی آقایانِ دَکاتِر، نادر مهرگان و حمید پاداش دا | نَقدِ حالِ ما

یک کتاب خیلی خوبی آقایانِ دَکاتِر، نادر مهرگان و حمید پاداش دارند به نام اصول و مبانی علم اقتصاد که از کتاب‌های مناسبی است که خواندش را به علاقمندان به آشنایی با مفاهیم علم اقتصاد توصیه می‌کنم.

فصل مربوط به پول با این جمله آغاز می‌شود: «پول تنها چیزی است که هر چیزی را با آن می‌توان خرید».

خب معلوم است که این حرف یک ذره افراطی است و برای اشاره به اهمیت پول می‌باشد. خصوصاً سنّ آدم که کمی بالاتر می‌رود تازه می‌فهمی که برخلاف تصوری که در جوانی داشتی خیلی چیزها اینطوری نیست.
یکی‌اش همین گذر عمر که لامصب از چهل به بالا انگار خیلی عجله دارد برای تمام شدن. لعنتی چه خبرت است؟ یک کم گازش را کمتر کن. طوری سرعتش را دو سه برابر می‌کند که انگار دیگر از مسیر خسته شده است و زود می‌خواهد به مقصد برسد.
عمرِ رفته را با کدام پول می‌توان خرید و موهای سفید را با کدام رنگ می‌توان دوباره سیاهشان کرد؟

اما آن جمله‌ی بالا را من می‌خواهم یکجور دیگر در حوزه‌ی معرفت روایت کنم:

کسی که اقتصاد (یعنی آگاهی از فرایند خلق و گردش پول) را بلد نیست؛ هیچ چیزی بلد نیست؛ از شناخت تاریخ و هنر و ورزش و جنگ و سیاست و مدیریت و قانونگذاری و ادبیات و حقوق و محیط‌زیست و جرم و تروریسم و صنعت و کشاورزی و شهرسازی و دعواهای سیاسی و تمام مسایل دیگر اجتماعی گرفته؛ تا فردیاتی چون اخلاق و روانشناسی، و به‌طور کل هر چیزی که مربوط به انسان و جامعه و حوزه‌ی بین‌الملل است. باور کنید حتی فرایند دینداری و علوم دینی را (بنگرید به مقاله‌ای که از رادنی استارک با عنوان رویکرد اقتصادی در دین‌پژوهی ترجمه کرده‌ام؛ در کتاب راهنمای دین پژوهی، انتشارات دانشگاه ادیان).

شاید خیلی‌ها قبول نداشته باشند؛ اما به گمانِ فعلی من، فهم رفتارهای انسان در همه‌ی ابعاد فردی و اجتماعی و بین‌المللی، بدون گوشه‌ی چشم داشتن به قواعد اقتصادی، صرفاً مشتی پراکنده‌های جزیی‌نگرانه تولید می‌کند که تنها اعتباری موقت و عرَضی دارند.

البته دقت داشته باشید که مطلقاً منظورم تحقیر یا تخفیف و فروکاهش علوم و دانش‌های دیگر به علم اقتصاد، یا تفکرات مارکسیستی مبنی بر اینکه همه‌چیز روبنایِ متغیرهای اقتصادی می‌باشد نیست؛ بلکه، می‌خواهم بگویم که در تمام حوزه‌های معرفت باید نیم‌نگاهی به اصول و مبانی علم اقتصاد داشت تا بتوان چارچوب تحلیلی بزرگتر و دقیق‌تری ارائه داد و به واقعیت نزدیک‌تر شد.

به قول مولانا:
آدمی اول حریصِ #نان بود
زانک قوت و نان ستون جان بود
سوی کسب و سوی غصب و صد حیَل
جان نهاده بر کف از حرص و امل
چون به‌نادر گشت مستغنی ز نان
عاشق نامست و مدح شاعران



دکتر محسن زندی

@naghdehalema