نگرانم وطن! چه خواهی شد؟ این خزان دست بر نمیدارد و بهار و خدا | نقد و پند
نگرانم وطن! چه خواهی شد؟ این خزان دست بر نمیدارد و بهار و خدا ز ما دورند نگرانم وطن! چه خواهد شد؟ ملتی در تو سخت میگرید ملتی در تو سخت مجبورند... وطن، ای مادر، ای ستمدیده! پیکرت زخمی است و غمگینی که بغل میکنیم و چون کوهی گرچه درد خزان به دل داری گرچه داغ هزارها فرزند و خزر تا جنوب، مجروحی... نگرانم وطن! چه خواهد شد؟ ما از این زخمها نمیمیریم؟ تو از این زخمها نخواهیمرد؟!