سالها پیش تماس گرفتم منزل داییجان و به زندایی گفتم، اگر منز | نقد و پند
سالها پیش تماس گرفتم منزل داییجان و به زندایی گفتم، اگر منزل تشریف دارید من و مادر میخوایم خدمت برسیم. ایشون گفتند قدمتان روی چشم، اما دایی منزل نیستند. من هم گفتم: ما برای زیارت شما داریم میایم و دایی را میشود یک جلسهی دیگر دید.
یادم هست پیرزن تا زمان فوتش بارها در مجالس مختلف این رو با لذت تعریف میکرد که چقدر خانوادهی شوهرش دوستش میدارند و احترامش را دارند.
این را نوشتم که بگویم محبتهای کلامی را دستکم نگیریم. درست چرخاندن زبان هیچ هزینهای ندارد. اما حس و حال خیلی خوبی به طرف مقابل ما میدهد.