من دوست داشتم کسی بود که مرا میفهمید... کسی بود که میفهمید چ | نقد و پند
من دوست داشتم کسی بود که مرا میفهمید... کسی بود که میفهمید چقدر بیش از توانم جنگیدم، کسی بود که میفهمید چقدر گذار از خیلی چیزها برایم سخت بوده، کسی بود که میفهمید چقدر بغض، پشت لبخندهام پنهان کردهام و کسی شانههام را محکم میفشرد و میگفت: میفهمم چه روزهای سختی پشت سر گذاشتی و چقدر جسورانه با همان پاهای خسته و دستهای لرزانت ایستادی و اوضاع را درست کردی. من دوست داشتم کسی بود که مرا میفهمید، کسی بود که نگرانم میشد، کسی بود که رنجهام، غمگینش میکرد و تمام تلاشش را به کار میگرفت تا من، لابهلای اینهمه دشواری و اندوه، احساس خوشبختی کنم. من دوست داشتم کسی برای تمام زمانهایی که از خودم گذشتم، دوستترم میداشت و بهخاطر تمام نیازهایی که سرکوب کردم محکمتر در آغوشم میفشرد. کسی که میدانست من هم میتوانستم حواسم فقط به خودم باشد، میتوانستم خودخواه باشم، میتوانستم فقط نیازهای خودم را ببینم، میتوانستم فقط به آرامش و حالِ خوبِ خودم فکر کنم. من دوست داشتم کسی بود که مرا با تمام بغض و اندوهی که داشتم، محکم در آغوش میکشید و آرام میکرد.