سخت است حتی ساعتی دور از وطن بودن یک روح سرگردان و خالی از بدن | Najeeb Barwar
سخت است حتی ساعتی دور از وطن بودن
یک روح سرگردان و خالی از بدن بودن
از لالهی نوروز بلخ و کابل و غزنی
بویی نمیآید چه کارم در ختن بودن
دلتنگ کابل هستم و یاران یکرنگش
دلتنگام از دوری فرزندان و زن بودن
ای کشور غمگین من ای مادرِ زخمی
تا کی بمانم بیشما، بیخویشتن بودن
بگشای آغوشی که بیجغرافیا هستم
میخواهمت چندان که در یک پیرهن بودن
خاک ترا، سنگ ترا، آب ترا بوسم
گلزارها بیتو چنانکه در لجن بودن
جغرافیای خون و آزادی و عیاری
مردن بدونت، مردنِ دور از کفن بودن
بالی ندارد بیتو ای باغِ تبر بر دوش
مرغی که مینالد به یادِ در چمن بودن
نجیب بارور