Get Mystery Box with random crypto!

صحنه ای که دنیارا لرزاند ! زمان یک لحظه از حرکت ایستاد ! ... | شهر آشنایی - ناصر آملی

صحنه ای که دنیارا لرزاند !
زمان یک لحظه از حرکت ایستاد !
...بعثیها درخرمشهربه مرزدیوانگی رسیده بودند. کماندوهای ایرانی باشجاعتی افسانه ای به میان آنها نفوذ کرده، بهترین نفراتشان رابه هلاکت رسانده برمی گشتند! وزیردفاع عراق وقتی مطلع شدکه ارتش بعث درچه باتلاقی گیرکرده دستور صادرکه اصلا به تکاوران ایرانی نزدیک نشوند و با تیر مستقیم تانک و توپ مورد هدف قرار دهند...
درهمین اوضاع ناخداهوشنگ صمدی فرمانده تکاوران ایران به بیسیم چی خود غلام قالندی دستورداد تا قرارگاه را وصل کند ..بعدازتماس ناخداصمدی روبه غلام کرد ... اما بادیدن صحنه برق ازسرش پرید،دست غلام از بازو قطع ودر کناری افتاده بود و گوشی بیسیم رابا دندانش گرفته وبادست سالمش فرکانس راوصل کرده بود اصلا انگارنه انگار!!!
ناخداگفت:غلام چکارمیکنی پسر؟! دستت قطع شده؟ غلام جواب داد: بادستم کاری نداشته باش فرمانده، کارت رابکن! دست که ...
بعداز گذشت بیش ازچهل سال این دو دلاور آذری دردیداری شگفتانه و بسیارغیر منتظره همدیگر رادر اردبیل ملاقات کردند، و صحنه ای با شکوه را رقم زدند
پی نوشت :
دست راست ناوسروان تکاور دریایی:
عالیجناب غلام قالندی مصنوعی می باشد.