Get Mystery Box with random crypto!

ما مردم بايد خودمان جداي از شرايط حاكميت، فرهنگ سازي كنيم. كا | ناصر نقویان

ما مردم بايد خودمان جداي از شرايط حاكميت، فرهنگ سازي كنيم.
كافي است يك شخص با فرهنگ در جمعي و خانواده اي حضور داشته باشد.
او با رفتار صحيحش حتي بدون آنكه بخواهد به ديگران درسي بدهد مي تواند آن جمع را متحول كند.
اين خودش ميشود نهي از منكر.

بهترين و مؤثرترين نوع نهي از منكر، گونه ي عملي آن است.
ما بايد بدانيم كه رفتار ما اگر گوياتر از زبان ما نباشد كم اثرتر نيست.
كافي است يك نفر در چنين محيطي كه ديگران زباله ها را در طبيعت ريخته و رها مي كنند، او كيسه اي بدست گرفته و بخشي از اين زباله ها را در آن ريخته و در اتوموبيلش نهاده تا در محل مناسبش ريخته شود.
در مورد بقيه منكرات هم همينطور است.

كساني كه خيال ميكنند با توپ و تشر و داغ و درفش هم كه شده بايد جلو بي حجابي را بگيرند كاش مي دانستند كه اگر زنان با حجاب و مردان معتقد به حجاب، عملا رفتارهاي مهربانانه و هماهنگ اعتقادي مي داشتند، نيازي به اينهمه بگير و ببند نبود.
اما حيف كه ارباب قدرت همواره در طول تاريخ با زور و سرنيزه مي خواهند دستوراتشان را پيش ببرند كه نتيجه اش نيز هميشه معكوس بوده است.

ياد حكايتي افتادم كه نقلش خالي از لطف نيست.
سالهاي آخر دهه ٧٠ در ميدان امام حسين ع سوار تاكسي شدم به مقصد ميدان انقلاب ، كمي جلوتر مسافر ديگري هم سوار شد، تا چشمش به يك طلبه افتاد مرتب شروع به انتقاد كرد و ميگفت شما روحانيون از خدا نمي ترسيد كه اين كارها را مي كنيد؟
مگر باور نداريد كه قيامتي هست و بايد جواب خدا را بدهيد؟
با اينكه اصلا ظاهرش به آدمهاي مذهبي و معتقد، شباهتي نداشت يكريز از قبر و قيامت و سؤال و پرسش آنطرف عالم صحبت مي كرد.
در وسط اين انتقادهاي تند و بعضا اهانت آميز، پرسيدم شما به قبر و قيامت اعتقاد داريد؟
با تعجب از اين سؤال و بسيار قاطع گفت بله كه اعتقاد دارم، مگر شما شك داريد؟!
خلاصه تا رسيدن به مقصد يكسره از نحوه كشورداري روحانيون انتقاد ميكرد و گاهي نيز انتقادهايش توأم با توهين و ناسزا هم بود.

(لازم به ذكر است كه آنروزها كشور داري و سياست هاي حاكم بسيار بهتر و آبرومندانه تر از امروز بود اگر چه از ديد انسانهاي دقيق و مطلع باز هم همان ايام مملو از اشتباهات و رياكاري و ناكارآمدي بود)

باري، من كه كمي زودتر از ايشان به مقصد رسيده بودم و بايد كرايه ام را پرداخت و پياده مي شدم ، كرايه ايشان را هم حساب كردم،
سرش را بالا كرد و با تعجب پرسيد چرا كرايه من را حساب مي كنيد؟
گفتم از آنجا تا اينجا همسفر بوديم و دوست شديم و پياده شدم.
برقي از دوستي و تشكر را در نگاهش خواندم.

@NaserNaghavian