2022-07-31 19:34:00
قمرالملوک وزیری، بانوی اول موسیقی ایرانی
«روی پاهام بند نبودم، انگار پَر درآورده بودم. نمیرقصیدم اما چون خیلی شنگول و خوش بودم. یهجوری راه میرفتم که فقط مخصوص اون شب بود. اما ننه، یهدفعه ورق برگشت. دم ماشین بودم اما همینکه راننده در رو وا کرد سوار شم، چند تا مأمور گردنگلفت اومدن سراغم و من رو بردن نظمیه. انگار خواب میدیدم. همهی خوشیهام یه طرف، این نظمیهی وامونده یه طرف! تو دلم گفتم زن نترس، گیرم اعدامت کردن، مهم نیس. چون بالاخره کار خودت رو کردی. کمکم آروم شدم. در این وقت یه افسر خوشگل و جوون اومد تو و پشت میز نشست. آدم فهمیده و پدرومادرداری بود. یه خرده سینجیم کرد و من جوابش رو دادم. بعدش شروع کرد راجع به موسیقی حرفزدن و گفت خودش هم کمی تار میزنه. خوشحال شدم و گفتم حالا میخوای منو زندونی کنی. گفت نه، فقط یککمی نگهتون میداریم و بعدش میری خونه، فقط باید زیر این ورقه رو امضا کنی. اونجا من باید تعهد میدادم که دیگه کنسرت ندم و مخصوصاً بیحجاب جایی نرم... .»
این روایت قمرالملوک وزیری در سال ۱۳۰۳ در زمان احمدشاه قاجار است که او برای اولین بار در سالن گراندهتل تهران کنسرت داد.
وقتی خبر برگزاری اولین کنسرت او منتشر شد، دیگر خیابان لالهزار که قلب فرهنگی تهران بود، جای سوزنانداختن نداشت. در سالن گراندهتل ششصد نفر بلیت و صندلی داشتند و تعداد زیادی نیز سرپا در گوشههای سالن منتظر هنرنمایی قمر بودند. پیشازاین، روزنامهی
شفق سرخ در ۱۴ بهمن ۱۳۰۲ مقالهای چاپ کرده بود که در آن قمر به متن یک آگهی اعتراض کرده که علینقی وزیری برای مدرسه موسیقی منتشر کرده بود. در آن آگهی آمده بود که در مدرسه موسیقی، زنهای مسلمان پذیرفته نمیشوند.قمر خطاب به علی دشتی، سیاستمدار و مدیر
شفق، نوشت: «اگر موسیقی حرام است و در شریعت مقدس اسلام این عمل حرمت دارد، چه مردهای مسلمان و چه زنهای مسلمه بایستی از این عمل پرهیز نمایند. چه دلیل دارد که مردها مجازند که این صنعت را بیاموزند و زنها از آموختن این صنعت لطیف محروماند؟» روزنامهی
شفق سرخ هم در پاسخ، نظر قمر را تأیید کرد اما گفت: «تعلیم موسیقی از طرف یک مرد به زنها در جامعهی ما چندان زیبنده نیست.»
قمر گاهی هم در برخی مجالس خصوصی آواز میخواند تا اینکه مدتی پیش از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ در یک مجلس خصوصی، اتفاقی زندگیاش را تغییر داد. در آن مجلس قمر با نوازندهای که در مجلس حضور داشت، همراه شد و با سازش خواند. «ننه اصلاً برام مهم نبود اونا چی میگفتن. فقط به حرفهای اون آقا گوش میکردم. اون آقا که گفت اسمش مرتضیخانه، خیلی از صدام تعریف کرد اما گفت باید تعلیم بگیرم و اون حاضره به من درس بده.» آن استاد، مرتضی نیداوود بود که تار میزد و چهار سالی از قمر بزرگتر بود. او در محضر درویشخان، از استادان نامدار موسیقی، شاگردی کرده بود و در آن زمان برای خودش کلاسی برای آموزش موسیقی برگزار کرده بود. مرتضی نیداوود در آن مجلس آدرسش را به قمر داد تا اگر دوست داشت، پیش او برود و آموزش ببیند. مدتی گذشت و یک روز قمر چادر سر کرد و به آدرسی رفت که مرتضی نیداوود در آن مجلس به او داده بود. وقتی رسید، به مرتضی نیداوود گفت: «گفتین صدای من خیلی قشنگه اما وحشیه و باید تعلیم بگیرم.» مرتضیخان دوباره تستی گرفت و قمر میگوید: «به من گفت: این صدا یه تیکه جواهره اما تراش نخورده. وقتی مرتب خوندی و تمرین کردی، میشه یک الماس بینظیر.»
قمر، هم در رادیو برنامه داشت، هم در مجالس خصوصی و هم در تهران و شهرستانها کنسرت برگزار میکرد. یک بار برای کنسرت به تبریز رفت و در آنجا با پیر دراویش «خاکسار» ملاقات کرد و برای همین هم تا آخر عمر میگفت که درویش «خاکساری است». زبیده جهانگیری میگوید: «او عاشق اُم کلثوم بود و آرزوی بزرگش رفتن به مصر. چون از شدت علاقهی من به آن نابغه اطلاع داشت، وعده میداد مرا با خود به مصر خواهد برد.» قمر و ام کلثوم، خوانندهی مصری، تقریباً همزمان خوانندگی را شروع کرده بودند اما قمر خیلی زود، بعد از دو بار سکتهی قلبی و سکتهی مغزی، از رادیو بازنشسته شد. غلامحسین بنان، خوانندهی معروف، در ویژهنامهی روزنامهی
کیهان در سالگرد درگذشت قمر در ۱۴ مرداد ۱۳۵۴ قمر را ام کلثوم ایران دانست و گفت: «سمبل همه خوانندههای زن بود. در آواز ایران وزنه بود. شاید قرنها طول خواهد کشید تا مادر گیتی مانندش را بزاید. اهمیت صدایش به نظر من در ایران بهاندازهی صدای ام کلثوم در مصر است.»
@NashrAasoo
2.1K views16:34