تجربه کارگران هفت تپه و پارس جنوبی نشان داد که کارگران از هوشمندی سیاسی در نسبت با مسائل واقعی دنیای سیاست برخوردارند. آنها به خوبی ابزارهای خود را میشناسند و به موقع از آنها استفاده میکنند. تناسب اهداف با ابزار را به خوبی میسنجند و در دقیق ترین زمان ممکن از آن استفاده میکنند. آنها به خوبی میدانند که چه زمانی با دولت وارد مذاکره شوند و چه زمانی از این امر سرباز بزنند.
به عنوان مثال کارگران هفت تپه پس از اینکه دیدند اعتصاباتشان نهتنها ضرری برای کارفرما ندارد بلکه در جمعبندی سیاسی به نفع کارفرما نیز تمام میشود، شکل اعتصابات خود را تغییر دادند و به صورت بخش بخش اقدام به اعتصاب در کارخانه کردند تا هم تولید ضربه نبیند و کارخانه به کار خود ادامه دهد هم اینکه اعتراض خود را نیز بیان کنند.
این عقلانیت واقعگرایانه نوعی رفتار سیاسی است که در سایر جنبش های اجتماعی که اخیرا شاهد آن بودیم، دیده نشد و موجب رکود جنبشهای اجتماعی شد. بیشک تقویت و حمایت از این واقعگرایی سیاسی در تکمیل مسیری که کارگران باید برای تشکلیابی خود طی بکنند، موثر خواهد بود. واقعگرایی سیاسی وجه تمایز تشکلیابی کارگران ایرانی است که موجب امیدواری کنشگران نسبت به موفقیت این جنبش میشود.