2022-03-26 17:18:16
《 شعری به یادِ شاعر و نویسندهی ارجمند رضا براهنی 》
من نامهای نامیِ خود را تراشیدهام
لبالب از تمامیِ یادها نقش از بادهای درونم گرفتهام وُ در بزمِ ذهنهاتان وزیدهام
در خیالم از میهنِ خود ابرها ساخته بودم وُ ساختمانهابب فروناریختنی
غربت اما . . .
تبعید اما . . .
باید که خاک بَرَم میگرداند به زندگی
بیروزنههای آن چاههای تنفسم پریشانند
من از یاد بردهام خاک را
میهن وُ باطنِ پاکی را که در پیریِ چشمانم چاکچاک شدهاند
بارها
آبها از سرم گذشتهاند وُ سرماها سودایِ تسخیر تنم را داشتهاند
خرابهها را گشتهام وُ قدم به قدم
رقم زدهام پاهایم را وُ موهای زردِ تاریخِ خود را لایِ دسترنجِ کلمات جستهام
اضلاعِ نابرابر زمانه اگر تاختهاند
خوابآورانه نشانههای گمراهی را از اعماقِ ناگزیرِ چاهها بیرون کشیدهام
بالاتر از تمامیِ بلندیها در کوههای بلندی که میشناختم
در چهرههایی که میانشان تراش خورده بودم
آوازهای شاعرانهی نسلم در ارتفاعِ قلهها سر خم میکرد و سایهی خود را بالاتر میکشید:
ما چهرههای بلندِ خود بودیم
خودساخته وُ شورانگیز باخته بودیم تنهای تمنا زدهمان را به آفتابِ آینده وُ سینههای بیتابش را شیر میدادیم
ما نامآوران زیبای مرگ
میراثِ قرن بودیم وُ در تابِ ذهنها
تاریخِ بیقرارِ خود را شانه میزدیم.
۵ فروردین ۱۴۰۱
#رضا_براهنی
#محمدعلی_حسنلو
#شعر_امروز
@mali_pendulum
136 viewsMasoud 86, 14:18