ایرانیان و هراس از تجزیه ایران دکتر علی میرزامحمدی( جامعه شن | کانال مهدی نصیری
ایرانیان و هراس از تجزیه ایران
دکتر علی میرزامحمدی( جامعه شناس)
به احتمال بیشتر ایرانیان از دوران کودکی همانند من در مرور تاریخ معاصر ایران، در روحیات و عواطف خود، حسی از ناراحتی و تاثر را از جدا شدن بخشهایی از ایران تجربه کردهاند.
این حس بیشتر بازتاب تاریخ نگاری تلخ و کلیشهای از حوادث و رویدادهای دوره قاجار به ویژه در جنگهای ایران با روسیه تزاری است که نه تنها در کتابهای درسی ما، بلکه حتی در دیگر کتابها و به ویژه در رسانه های دیداری و شنیداری ما چون سینما و تلویزیون الهام بخش «سوگواری مزمن ایرانیان» در از دست دادن تمامیت ارضی گذشته باشکوه خویش است.
جدایی بحرین از ایران، داغ جدایی تکه ای دیگر از ایران را دوباره در دل ایرانیان زنده کرد. این داغ با بازخوانی خاطرات زاهدی( وزیر خارجه وقت ایران) با درهم شکستن و در گیومه قرار دادن موقت سوابق و مرزبندیهای سیاسی و ایدئولوژیکی اخیرا تازه شده است.
این سوگواری مزمن، در جنگ هشت ساله ایران با عراق به عشقی تبدیل شد که اجازه نداد حتی یک وجب از خاک وطن دوباره جدا شود. با این همه از نظر روانشاسی اجتماعی «تجزیه هراسی ایرانیان» پدیده اجتماعی ریشهداری است که نه تنها در گفتمان رسمی حاکمیتها، بلکه در گفتمان نخبه ها، مراکز علمی و دانشگاهی و حتی گفتمان عمومی ما ساری و جاری است.
این گفتمان در جریان اعتراضهای اخیر نیز به شکلی دیگر رشد یافته است؛ هرچند برخی طرح این گفتمان را نوعی انحراف تلقی میکنند و سنخیت چندانی در ماهیت اعتراضهای اخیر با «گفتمان تجزیه هراسی ایرانیان» نمیبینند.
«گفتمان تجزیه هراسی» در سطوح مختلف نیازمند بازخوانی و نگاه انتقادی عمیقی است و نویسنده فقط به بخش کوچکی از آن میپردازد. «گفتمان تجزیه هراسی» به جای درس گرفتن از گذشته، سنت واگرایی با کشورهای همسایه را تقویت میکند و ما را از منافع سیاست درست همسایگی محروم میکند.
این گفتمان باعث می شود حس ما درباره همسایههایی که روزگاری بخشی از ایران بودهاند، حس پدری باشد که از استقلال فرزندش ناراحت است!؟
پرسش این است که مردم سرزمینهای جدا شده از ایران چرا به رغم شباهتهای زیادی که با مردم ایران داشتند تلاش جدی برای جدا شدن از حاکمیت کشور دیگر و قیام برای الحاق مجدد به ایران نکردهاند و به نوعی به این حاکمیتها رضایت دادهاند. این مساله حاصل مقایسه حاکمیت ایران و رقبا و سنگینتر شدن کفه تفاضل جذب و طرد حاکمیتهای غیر ایرانی بوده است.
اجازه بدهید بپرسیم اگر در دنیای فرضیات، سرزمین های جدا شده دوره قاجار و پهلوی به مدد قانون یا جنگ، دوباره به ایران بازگردانده شوند آیا جذابیت های حاکمیتی ما به حدی هست که مردم این سرزمینها با تمایل و خواست خود به حاکمیت دولت مرکزی ما تن در دهند.
آیا گفتمان حاکم بر دولتهای ما به حدی گسترده هست که مردم سرزمینهای مختلف را با قومیتها، زبانها، مذاهب، ادیان و.... جذب خویش کند و مانع حس شهروند درجه دوم بودن و یا دوقطبی خودی/غیرخودی در آنها شود.
تامل در این پرسشها می تواند ما را مجاب کند که «گفتمان تجزیه هراسی» را به «گفتمان جذابیت ایران» تبدیل کنیم. بر این اساس، به جای این اندیشه و حس که «خدا نکند فلان استان از ایران جدا شود»، این حس در ما تقویت شود که «چه باید بکنیم تا کشورهای جدا شده از ایران درخواست الحاق مجدد به ایران را داشته باشند!».
در این صورت ایران را باید به کشوری تبدیل کنیم که قومیتهای مرزنشین آن به هم زبانهای مقیم دیگر کشورها فخر بفروشند که آنها یک ایرانی هستند و گرفتن تابعیت ایرانی در مردمان کشورهای دیگر به ویژه همسایهها به یک خواسته و آرزو بدل شود.
اگر «گفتمان جذابیت آفرینی در ایران» را به نقشه راه خود تبدیل کنیم دیگر از نقشهها و توطئههایی که برای تجزیه ایران کشیده میشود هراسی به دل راه نخواهیم داد. @nasiri42