2017-11-26 18:54:28
با من و با دگران؟!!! ...
از تو بیزار شدم، بس که مرا رنجاندی
وای بر من که برایم چو خدا می ماندی
از تو و عشوه ی چشمان تو من سیر شدم
با چه رویی تومراپیش خودت میخواندی
با من و با دگران؟!!!وای بر این سنگدلی
سادگی کردم و احساس مرا میراندی
دلخورم از تووجور تو، چه نامرد شدی؟!!!
زخم اگر بردل من خورد، تو هم خاراندی
نا رفیقی، که چنین بر دل من بد کردی
نه، حیا هم ننمودی و مرا تاراندی
رنگ چشمان تو از خاطر من رفت دگر
کاش از اول این کار، مرا می راندی
دست در دست من وگوش به حرف دگران؟!!!
آتشی با سخنت در دل من گیراندی
دگرم با تو رهی نیست، برو راحت باش
تو که هر روز، دو صد بار مرا پیچاندی
سید از عالم و آدم سخن سخت شنید
چه اورا باد ، که اندوه بر او باراندی
#شعر
سید حسن کاظم زاده
@newnasoot
12 views15:54