Get Mystery Box with random crypto!

دیدار با #سید_حسن_نصرالله قسمت 3 گزارشی از یک شب بارانی سی | Nasrallah

دیدار با #سید_حسن_نصرالله
قسمت 3

گزارشی از یک شب بارانی

سید عبدالله حسینی

هنوز اذان نگفته بودند.
با برادری گرم گفتگو بودم که در باز شد.
سید بود. بلافاصله به تعبیر دوست شاعر شیرازیم همافر، طلسم عقده من باز شد، بغضم ترکید و من هزار سال هوای گریستن داشتم.

طلسم عقده من وا شود اگر روزی

هزار سال هوای گریستن دارم

سر برشانه هایش گذاشتم و هایهای اشک بود که میریخت. وااااااااای خدای من. باور نمیکنم با مردی معانقه میکنم که اسرائیل را شکست داده است. در آغوش هم چند لحظه ماندیم ومن دستهایش را گرفتم که ببوسم دستهایش را پس کشید. با چشم گریان التماس کردم اجازه بدهد دستهایش را ببوسم و فکر میکنم اشکهایم کار خودش را کرد و من توانستم دستی را ببوسم که بر صورت اسراییل سیلی زده بود. آرام برمبل رو برویم نشست مهربانانه خیر مقدم گفت و من همچنان میگریستم و چند کلمه ای هم اگر توانستم ادا کنم همراه با هق هق گریه بود.
کمی بخود نهیب زدم که اگر خودت را کنترل نکنی این فرصت طلایی از دستت میرود. گریه های شوقت را بگذار برای وقتی دیگر..
گفتم مرا ببخش که نمیتونم اشک اشتیاقم را کنترل کنم. گفتم یکبار دیگر هم، همین تجربه را داشته ام. آنهم وقتی که برای گرفتن پیراهن حضرت امام و معمم شدن خدمت ایشان مشرف شده بودم. ازینکه آن پیراهن را قبلا به ایشان داده ام که در آن نمازی بگذارد سپاسگزاری کرد.
فارسی را سلیس و روان البته با ته لحجه عربی صحبت میکرد.

بعد چند نکته را که یاد داشت کرده بودم خدمت ایشان مطرح کنم از جیبم در آوردم و شروع کردم یکی یکی طرح کردن.

اول، ازینکه منت گذاشته بود و مرا به حضور پذیرفته بود تشکر کردم.
دوم، از پیامی که برای افتتاحیه کنفرانس بین المللی همصدا با اقصی فرستاده بود سپاسگزاری کردم.
سلام ویژه سر کار خانم دکتر زهرا مصطفوی مکرمه حضرت امام را خدمت شان ابلاغ کردم.
بعد به فعالیتهای انجام شده در آفریقای جنوبی پرداختم و اینکه این کشور چه اهمیتی دارد. به این اشاره کردم که آفریقای جنوبی دومین کشور یهودی نشین جهان است. و اینکه حزب حاکم و دولت و مردم این کشور چقد حامی مقاومت هستند.
گزارشی از برگزاری راهپیمایی روز قدس در آفریقای جنوی تقدیم کردم.

و رسیدم به بخش پیشنهاد ها.

پیشنهاد اول: پرداختن به عنصر آپارتاید در اسرائیل
اولین پیشنهادی که دادم مسئله برگزاری هفته آپارتاید در جهان عرب است. اهمیت پرداختن به جنبه وجود تبعیض نژاد ی رژیم اسرائیل اشاره کردم و احساس کردم به اهمیت موضوع پی برده است . اشاره کردم که یکی از وزرای اسرائیل گفته است ما از حزب الله و ایران ممکن است شکست نخوریم ولی عنوان آپارتاید ممکن است اسرائیل را از بین ببرد.

همینطور که این موضوع را تشریح میکردم دیدم برگه یاد داشتی که قبلا، در کنارش قرار داده شده بود را برداشت و شروع کرد به یادداشت برداری. تقریبا نصف صفحه A4 در مورد اهمیت پرداختن به موضوع تبعیض نژادی یاد داشت کرد. من میخواستم موضوع بعدی را مطرح کنم که اذان گفتند و سید گفت اگه موافق باشید نماز بخوانیم و بعد ازنماز ادامه بدهیم.

چه نمازی!
عمامه اش در آورد روی عبایش گذاشت. بعد بسیار متواضعامه تعارف کرد که من جلو بایستم. چند دلیل هم آورد. شما سید هستید شاعر هستید حضرت امام را دیده اید و آن لبخند حماسی که دل میبرد........
من هم گفتم امکان ندارد وبالاخره جلو ایستاد . پشت سر ایشان تنها من بودم و برادر محافظی که در هنگام نماز بما پیوست.
اذان و اقامه را با آرامش تمام قرائت کرد و 4 تکبیر زد بر هر چه هست. ما قامت بستیم. در طول نماز یکسره اشک پا در میانی میکرد و من جلو هق هقم را میگرفتم. نماز مغرب به پایان رسید. سید بعد از تسبیحات حضرت زهرا برخواست و چهار رکعت نافله مغرب را هم بجای آورد.
وبعد نماز عشا را اقامه کردیم با دو رکعت نافله نشسته.
بعد از نماز مصافحه ای انجام شد. سید داشت عمامه و عبایش را بر تن میکرد و من از فرصت استفاده کردم کفشهایش را جفت کردم.
دوباره نشستیم برای ادامه صحبتها

@AbdollahHosein