Get Mystery Box with random crypto!

وقتی آواز گنجشک‌ها در آلمان اکران شد، کسانی که فیلم را نگاه می | نازی آبادگرام (تغییرازمحله)

وقتی آواز گنجشک‌ها در آلمان اکران شد، کسانی که فیلم را نگاه می‌کردند حیرت‌زده بودند. ‌تردد سرسام‌آور آدم‌ها، ماشین‌ها و موتورها در شهر برایشان تعجب‌آور بود. این تصویر اغراق شده نیست. این شهر واقعا همین جوری است. پر از آدم‌های جور و واجور و البته شلوغ. اصلا به همین دلیل در جشنواره برلین، مردم آلمان از فیلم «آواز گنجشک‌ها» خوششان آمد، نسبت به آن ابراز احساسات کردند.

گویا شما قدیم‌ها چند سالی در تهران زندگی کرده‌اید؟

بله، حدود ١٣ سال. از سال ١٣٤٣ توی محله شاپور، وزیر دفتر و قوام‌الدوله زندگی کرده‌ام. توی آموزشگاه پدرثانی که کنار مجلس بود رانندگی یاد می‌دادم. مربی آموزشگاه‌های شاهین، پرستو و تشکری در خیابان خیام هم بوده‌ام. اصلا شاید بعضی از راننده‌های تاکسی‌ این خط هنرجوی قدیمی من باشند.

تهران آن‌ سال‌ها با تهران حالا چقدر فرق کرده است؟

خیلی، تا دلت بخواهد. آنقدر خلوت بود که اصلا اسنپ و پیک‌ موتوری نمی‌خواست. نه پل هوایی بود، نه زیرگذر بود. مردم هم خیلی تغییر کرده‌اند. آن وقت‌ها همه مردم به هم بیشتر احترام می‌گذاشتند اما الان همه‌چیز عوض شده. مردم فقط به فکر زندگی خودشان هستند. متاسفانه بیشتر همسایه‌ها هوای هم را ندارند. از حال هم بی‌خبرند.

اما این‌طورها که شما می‌گویید هم نیست، شهری‌ها واقعا این‌قدر بدند؟

چه کسی گفته که شهری‌ها بدند؟ در شهر انسان خوب هم بسیار داریم؛ در روستا هم همین‌طور. توی «آواز گنجشک‌ها» من یک نفر را به مقصدی می‌رسانم، او به من ۵٠٠تومان پول اضافه می‌دهد. این آدم بد است؟ در ابتدای فیلم شخصیت کریم خیلی مثبت است. اما به‌مرور رگه‌های خاکستری هم در شخصیتش پیدا می‌شود، چون بوی پول به مشامش می‌خورد. بحث خوب یا بد بودن انسان‌ها نیست، ذات شهر همین است.

شما در فیلم آواز گنجشک‌ها نقش یک پیک موتوری را بازی کردید، می‌دانید که این موضوع به یکی از معضلات تهران تبدیل شده، در این‌ باره چه نظری دارید؟

پیک‌های موتوری‌ آدم‌های شریفی هستند، اما خب کارشان خیلی سخت و خطرناک است. همیشه خطر تهدیدشان می‌کند. در سرما و گرما سوار یک موتور با جانشان بازی می‌کنند توی این خیابان‌های شلوغ. همه که نباید پشت میز بنشینند. اصلا مملکت ما به پیک موتوری نیاز دارد. همین پیک‌های موتوری نباشند تهران فلج می‌شود. خیلی هم چیز خوبی‌است. یکی عجله دارد، می‌پرد پشت موتور و زود می‌رسد به کار و زندگی‌اش. هیچ شهری مثل تهران شلوغ نیست. نه فرانسه، نه آلمان و نه تبریز! برای همین هم هیچ‌جا به اندازه تهران پیک موتوری ندارد. به همین دلیل، خوب است که کمی هم به فکر این‌ بندگان خدا باشید، سازمانی اینها را ساماندهی بکند. بیمه باشند، حمایت بشوند، اینجور کمتر هم تخلف می‌کنند.

از خرس نقره‌ای جشنواره برلین چه خبر؟

هیچ! گذاشتمش گوشه خانه، دو کیلو نقره به چه درد من می‌خورد آخر!

حتما با این جایزه وضعتان بهتر شده، این‌طور نیست؟

اگر منظورت وضع مادی است که باید بگویم همراه این خرس نقره‌ای، هیچ‌جایزه‌ دیگری به من ندادند، اگر در همین جشنواره فیلم فجر خودمان کسی سیمرغ بگیرد، حداقل یک سمند می‌دهند و کلی جایزه و سکه و این حرف‌ها، اما جشنواره برلین فقط یک فستیوال است برای محک خوردن هنرمندان در عرصه بین‌الملل و کسب افتخار. از پول و جایزه خبری نیست!

یعنی یک خرس نقره‌ای دادن دستتان و گفتند به سلامت؟

(می‌خندد) بله! تصمیم گرفتم جایزه‌ام را به موزه سینما اهدا کنم تا حداقل مردم تماشایش کنند، البته قبلا خیلی‌ها آمدند خانه ما و خرسم را دیدند، اتفاقا وقتی از برلین برگشتم، چند روزی در خانه پسرم در نازی‌آباد ماندم، آنهایی که مرا می‌شناختند و خبر دریافت این جایزه را شنیده بودند، می‌آمدند خانه ما و با خرس نقره‌ای جشنواره برلین عکس یادگاری می‌گرفتند.

در نوروز امسال در یک سریال تلویزیونی دیده شدید. آیا از نقش خودتان راضی بودید؟

بله، من در سریال «خداداد» که ١٣ قسمتی بود نقش اصلی را داشتم. اصلا اگر دیده بودید نمی‌پرسیدید! خداداد در این سریال نقش آدم زحمتکشی را بازی می‌کند که مدام در حال باز کردن گره‌های زندگی است. در کل من این نقش را دوست داشتم. پیام سریال هم نوعدوستی، محبت، گذشت و تلاش برای به دست آوردن لقمه نانی حلال برای خانواده بود.


#نازی_آبادگرام
https://t.me/naziabadgeram