Get Mystery Box with random crypto!

علیرضارضایی حرفهای خودی و بی خودی در سیرت نابکاران! | كانال رسمى بهارستان

علیرضارضایی

حرفهای خودی و بی خودی

در سیرت نابکاران!
عده ای دلال و دزد خدانشناس و گروهی رانت خوار گردن کلفت ، با مکر و حیلت در دم و دستگاه ملک برای خود منفذ و جایگاه دست و پا کرده و با مال و اعتبار و زد و بند ، نفس عدالت را به شماره و معیشت خلق ا... را به خطر انداخته بودند .

از این رو مدبران ملک در دفع مضرّت ایشان مشاورت همی‌کردند که اگر این طایفه هم بر این نسق ، روزگاری مداومت نمایند ،مقاومت ممتنع گردد.

درختی که اکنون گرفت است پای.
به نیروی شخصی برآید ز جای

و گر همچنان روزگاری هلی
به گردونش از بیخ بر نگسلی

سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل


سخن بر این مقرر شد که نهادی به تجسس ایشان گماشته و فرصت نگاه داشته . تا وقتی از مستی پول و قدرت مغرور شدند ، تنی چند از مردان واقعه دیده در هزاتوی نهانخانه ایشان نفوذ کرده و در هنگامه بی خیالی و خوشگذرانی به ناگاه بر ایشان آوار گشته ، کت و بال ببندند و در محضر عدالت به خاک تسلیم بیندازند !

این مهم واقع گشت و ماموران از سایه درآمدند و دست یکان یکان بستند و بامدادان به درگاه داد حاضر آوردند. چو خورشید تابیدن گرفت و ناگفته ها گفتنی شد و پرده ها برافتاد ، معلوم گشت که بندیان همه مامورند و معاون و مباشر و فقط تنی چند از گردن کلفتان گرفتار آمده اند و مابقی را به موقع خبرها رسیده و به لطائف الحیل از دام رهیده و در دور دست به نظاره نشسته اند .

یکی گفت این اسیران را فرصتی دوباره دهید ، آن دیگری اشاره به المامور و معذور نمود و خلاصه هرکسی چیزی میگفت از نقره داغ کردن و گردن انداختن تا چند صباحی به محبس رفتن و جان به در بردن و امید برگشت و انابه وتوبه و رهروی راه نیکان و صالحان !

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است .
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

اما خلق ا... ملتمسانه می گفتند نسل فساد اینان منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار ایشان بر آوردن صواب ، که رحم بر پلنگ تیز دندان ، ستم کاری بود بر گوسفندان و این مار هفت سر جز به کوبیدن همه سرها از پا ننشیند و روزگار مردم از وجود ایشان همچنان تیر و تار است و کار نیمه کردن ، کار خردمندان نیست !

با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری

بر این نظر کسی عنایتی نکرد و اوضاع دیار همچنان درهم و فساد و باند و اختلاس بر مدار رونق ، کوه و دشت و معدن و آب هم که دیگر ملک مشاع مردمان نبود و شده بود حریم خصوصی آنانی که هم از توبره می خوردند و هم از آخور ! و سفره رنگارنگ حق الناس ، گریبان گروه و دسته ای سست عنصر را گرفت و شد آنچه نباید می شد!

پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند
پی نیکان گرفت و مردم شد

دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد.

هوشنگ خان نگران است که گذران امور بر این سیاق ممکن نباشد و زعمای قوم زودتر دست بجنبانند که این دوغ و دوشاب کردن ها و لفت و لیس ها که همه با تکیه بر خط و ربط و سبب و نسب است و بواسطه همدستی و همداستانی گماشتگان و محافظان ، بیش از این پیش نرود و با مماشات و ملاحظه و زیر سبیلی و حفظ حریم نورچشمی و دایره خودی ، کار از این هم بدتر شده که هیچ دزد و فاسد و غارتگری با موعظه و ملاطفت و توپ و تشر بی خاصیت ، به صراط مستقیم و خدمت به خلق بازنگردد که تغییر در صورت و ظاهر سهل است و در سیرت و باطن کاری است سخت !

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره بوم خس

پس دست بجنبانید که فردا دیر است ، که به چشم خلق ،همه در این خوان بی حساب سهیم اند و شریک !

هوشنگ خان


شماره 3175 روزنامه سراسری مناقصه مزایده – یکشنبه 12 بهمن 99


@nedaiebahar