2022-06-21 22:20:50
#یادداشت
اندر احوالات وضعیت نان در این روزها
درد اگر درد من و ناله اگر ناله ماست حسن مختاری| شاعر و نویسنده| شماره ۷۷ هفته نامه نگین قهستان
جوانانی که خدمت مقدس سربازی را انجام دادهاند با این واژه آشنایی دارند؛ وقتی از فرمانده گروهان کلمه آزاد را می شنیدند همه با هم همصدا میگفتند: سپاس سرکار؛ و خنده بر لبانشان مینشست. صفهای منظم و قانونمند درهم شکسته میشد. یکی مینشست، دیگری سر به زانویش مینهاد و گذشته خود را مرور میکرد، آن یکی هم از شدت دویدن و یا درجازدن پاهایش را مالش میداد. این مقدمه را برای این بیان کردم تا حال کیسههای آردی را که در شبکه سیستم توزیع به صف میشوند و هر کدام بعد از فرمانی آزاد، سرنوشتی دارند را بگویم؛ یکی در صف تغار خمیرگیر مینشیند و یکی در انبار می افتد و آن دیگری هم در وانت و صندوق پراید و گاهی کامیون و ... سر در می آورد. شاید اینها استحالهای از بهصفشدگان بستههای حمایتی باشند که تغییر جنسیت میدهند.
وقتی پای صحبت هر یک از آنها مینشینی از طعم تلخ جدایی، از فراق و دوری، از گُردانهای کیسههای آردی که در روی نوارها بهخط شده بودند و گرد سفید بر صورتشان نشسته بود، از سر صوتی فراقی که میخواندند مشخص بود حال و روز خوبی در آینده پیشِرو ندارند، شکایت از نسیم و کوی یار داشتند.
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دادی
گذر بهکوی فلانی کن آنزمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی چه دیده چشم براهست؟؟
به آرزو بِرسیدند رهی بران که تو دانی
آخر همه این کیسههای آردِ سهمیهای، میانِ شهر و روستا و مرزنشینان توزیع می شد؟؟ تا آنها هم به نان برسند؟؟ و نان خود را پخته گردانند. آنسوی مرزها هم چشمانتظار همین کیسهها بودند که فرمان آزاد به آنها داده شده بود؟؟ تازه این یک روی سکه میباشد که پنج سازمان بر آن نظارت دارند؛ آن روی سکه چیز دیگری دارد. پخت نان بیکیفیت، دیر پختکردن، جذب مشتری نداشتن، از ساعت پخت کاستن هم میتواند واژه فرمان آزاد را تداعی کند. اینجا که مثل خط تیر نیست که پوکه فشنگ تحویل بگیرند؛ آنجا اگر یک پوکه کم شود همه گُردان را منتظر میگذارند تا آن پیدا شود. این یک کیسه آرد است! جزو آمار هست اما هر کجا افتاد، افتاد.
می خواهد دنبال پراید باشد یا وانت و یا ... اینجا ارزشی ندارد. وقتی به مرز میرسد، ارزش آن چندین برابر است. پشت این آرد آزاد یک زنجیره مافیایی پنهان است، هر کدام سهمیهای دارند، آنها به بهانههایی بهروز حواله میگیرند و اینها یا از وزن چانه کم میکنند، یا نان بیکیفیت و خمیر و سوخته میدهند یا از ساعت پختشان میکاهند تا آزادفروشی داشته باشند.
گرانی اجاره مغازه و بالارفتن نرخ کارگر سبب میشود تا یکتنه دل به آتش بزنند، هم خمیر کنند، هم چانهگیری، هم شاطری و هم جواب مشتری را بدهند. یک نفر با اینهمه کار چگونه میتواند پای داش دوام بیاورد.
بهتر آن میبیند که آردش را آزاد بفروشد. تنها قشری که از این زنجیره بینظارت زیان میبیند مردم هستند که هر روز فریادشان در صفهای نانوایی بلند است. باور کنیم اگر با آرد و پنج کیلویی روغن و مرغ یخزده و تخممرغ و ...خیانت انجام نمی شد، این فجایع به وجود نمیآمد؟؟ آخر با این کالاها و ارزاق عمومی که ... نمیخرند؟
درد اگر درد من و ناله اگر ناله ماست
آنچه امروز بهجایی نرسد فریاد است
راست گفتی آسمان سوراخ شد
لرزه بر صحرا و سنگ و لاخ شد
راستگویان دل به دریا میزنند
روی پای خویش درجا میزنند
ای صدف، بگشای لب از موج گوی
از فراز و از نشیب و اوج گوی
پس صدفهایی که بر ساحل فتاد
زیر پای موجها غافل فتاد
زیر سنگ و ماسهها پنهان شدند
خاک بر سر کرده، جاویدان شدند
در کنار این صدفها سنگها
میشنیدند هجرتِ آهنگها
حلقه در گوشند مرواریدها
سر برآوردند از زنجیرها
حاصل زنجیرها، زنجیرهها
میشود تا بازگردد گیرهها
ما در این نخجیرهای پادشاه
آهویی مستقیم در دام بلا
پیلتن خواهد که زنجیر افکند
دام برگیرد به نخجیر افکند
در پس این پرده ها دلال ها
دل بهم دادند به قیل و قالها
ما تماشا میکنیم هر صحنه را
پرده میافتد، نگه کن شحنه را
بس کن و این پردهها را پس مزن
در دل دریا تو چرخِ کَس مزن
هست طوفان، موج، ماهی و نهنگ
زیست دارند و نمیدانند جنگ
دور گردون بر مراد ما نرفت
بر بساط عدهای دیگر نشست
سر مزن بر ساحل سنگی حسن
بشکند این سر، بر آن افتد رسن
ای صدف، پنهان تو مروارید کن
لفظ مروارید را جاوید کن
نوح (مختاری) از این دریا گذشت
بر لب ساحل نگر، کشتی نشست
#عضویت_در_کانال
@negin_ghohestan
227 views▂▃▄▅▆▇█▓▒░چدانی░▒▓█▇▆▅▄▃▂, edited 19:20