• گفته بودم اگر تو نباشی چشمانم رنگ عاشقى را نمى بيند واژه ، | | نیکوَɳιƈσƚineِتـین |
•
گفته بودم اگر تو نباشی چشمانم رنگ عاشقى را نمى بيند واژه ، واژه شعرهايم از يادم میرود وَ تنهایی دستی به سر و صورت زندگیام میکشد گفته بودى عاشقم مى مانى ولى انگار نه... انگار هر چه عشق و دوستت دارم برايت تكرارى شده اند و اين منم که... در چهار راه حادثهی عشق و جنون مثل یک عابر پیادهی تنها در زیر باران سرگردان و بی مقصد دنبالِ تو میگردم... تا شاید بتوانم دوباره پیدایت کنم شروعت کنم زندگیات کنم.