عده ای سرباز می کوشیدند کندۀ بزرگ درختی را از جایش بکنند و موف | نیک پند
عده ای سرباز می کوشیدند کندۀ بزرگ درختی را از جایش بکنند و موفق نمی شدند. سر جوخه ای نیز به آن سربازان می نگریست. مردی سوار بر اسب از سرجوخه پرسید که «چرا به آن ها کمک نمی کنی؟» سرجوخه جواب داد: من فرمانده هستم و باید فقط دستور بدهم.
سوار پیاده شد و به کمک سربازان شتافت. با کمک او درخت از جایش کنده شد. مرد به سوی سرجوخه رفت و گفت: دفعۀ دیگر که سربازانت به کمک نیاز داشتند، برای فرمانده کل پیغام بفرست، و سوار بر اسب شد و رفت. سرجوخه و افرادش متوجه شدند که آن سوار، فرمانده کل قوا، یعنی«جرج واشینگتن» بوده است. تواضع و #فروتنی پایۀ هر نوع پرهیزگاری و نشانۀ عظمت و بزرگی است...