•• آمارهای صدرنشینی فقط با ۱۵هزار مخاطب(!) علاوه بر اعلام ورش | Nima hassani nasab
•• آمارهای صدرنشینی فقط با ۱۵هزار مخاطب(!) علاوه بر اعلام ورشکستگی سیمای جمهوری اسلامی، حکایت دیگری هم دارد: با دیدن ادعاهای پرت و تصمیمهای غلط و رفتار و گفتار متناقض اغلب چهرههای رسانههای انحصاری میشود یقین کرد که برخلاف تصورات عدهای، «صله»بریتی امروزی مطلقاً باهوش و حواسجمع و البته پرطرفدار نیست. رامبد جوان بعد از شکست مفتضحانهی سریال «مردم معمولی» ادعا کرد برای کمک به کاهش استرسها و فشارها و به انگیزهی شادکردن مردم در روزهای سخت به میدان آمده تا فصل جدید خندوانه (هشتمی!) را با قدرت بسازد. با خواندن این جملات، سوال سادهای بهسرعت در ذهن شکل میگیرد: در فصل گذشته مگر حال مردم بد نبود؟ مگر کابوس کرونا و بیکفایتیها و رذالتهای تصمیمگیران دست در دست هم مزید بر علت نشده نبود برای تشدید رنج و بحران زندگی؟ پس چرا فصل قبل برایشان برنامهی باکیفیت و پر انرژی نساخت؟! جوابِ رامبد جوان این است که خودم هم بهخاطر آن وضعیت، حال و روز خوب و خوشی نداشتم. سوال سادهی بعدی: الان دقیقاً چه اتفاقی افتاده که حال سازندهی خندوانه خوب شده و میگوید توپ و باانرژی برگشته و فریاد ما خیلی باحالیم (خیلییییی) و حالتون چهطوره؟ (عالیییی) دوباره برقرار شده؟ یا چه چیزی جز کمهوشی یا دفن هوش و منطق و عقلانیت و اخلاق زیر ارقام قراردادها باعث میشود برای مقابله با گرانی برای مردم نسخهی کمخوری بپیچد؟ این حرفها فقط قرار است هم توجیهکنندهی فصل بهشدت ضعیف و سخیف و پر انتقاد قبلی باشد و هم رپرتاژآگهی فصل تازه (که تا امروز از فصل قبلی هم داغانتر و بیایدهتر برگزار شده.) موضوع ساده است؛ این جماعتْ از سرِ لجاجت و حتی نفرت از مردم و منتقدانشان یا از روی طمع و هول و ولع، رفتار و سبک زندگی و عقایدشان روز به روز چنان از واقعیت اجتماع و زندگی "مردم معمولی" دور و دورتر شده که دیگر معیار و ملاکی برای سنجش و تشخیص حساسیتها و احوال مخاطب ندارند. این است که ناگهان از شهرها و سواحل دور و نزدیک یا خانه و دفتر و پلاتوهاشان جملهای میپرانند یا نظری میدهند که شبیه خودکشی و شلیک به مغز است. تناقض اصلی اینجاست که آنها در دل وضعیتی که بهظاهر ازش گلهمند و شاکی هستند، سرخوش و شاد و فرسنگها دور از واقعیتِ تلخِ اطرافشان ۲۴ساعته وسط چیدمانهای فِیک و دکورهای تصنعی و اکسسوار لاکچریِ نچسب تنفس میکنند، تبلیغات و شو و مسابقههایی برای خندیدن (یا نخندیدن) به ریش ما و خودشان میگذارند و روز به روز بیشتر در «حصارِ انحصار» گرفتار میشوند؛ تصویر دقیق و کاملی از سیر صعودی تا سقوط