Get Mystery Box with random crypto!

اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید! دسترسی به قسمت اول h | نی نی پرارین

اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول
https://t.me/niniperarin/12233
#مادر_شدن_عجیب_من 2016 (قسمت دوهزار و شانزده)
join @niniperarin
خدا رحمت کرده که تو تن خودت آتیش نگرفته، وگرنه حالا تو جای درخت سوخته بودی!
میرزا بالاپوشش را این رو اون رو کرد و هی نگاهش کرد و نچ نچ کرد. گفت: باز خدا رو شکر که به وقت رسیدی کل مریم. هوشیار بودی که فرز اومدی بیرون، باز به تو. وگرنه معلوم نبود حالا چقدر از خونه مونده بود. این باغچه هم که شاخ و برگ زیاد داره، آتیش به نازکها می افتاد، مث جرقه ای بود که تو کاهدون بیافته. به این راحتی و با دوتا سطل آب نمیشد جمعش کرد.
گفتم: من چی میگم میرزا، تو چی میگی. خودتو زدی به کوچه ی علی چپ؟ دارم میگم که...
اکرمی نگذاشت حرفم منعقد بشه، پرید میون کلومم و گفت: زنت داره به در میزنه که دیفال بشنفه! منظورش به منه. آخه یکی نیس بگه چطوری نصف شبی تو خواب آتیش رو دیدی که از من و میرزا که بیدار بودیم زودتر رسیدی پای درخت؟ اراجیف اینو باور نکن میرزا. ضعیفه فال گوش وایساده بوده که چشمش افتاده به آتیش. بعید نیس خودش یه خبطی کرده، بی حواسی درآورده، درخت رو به آتیش کشونده، حالا میخواد بندازه گردن من. حالا دیگه واسه ی من شده مفتش. بذاری برسی تو این خونه، عرقت خشک بشه، بعد اوستا گیری دربیار. چس رفته گوز اومده، حاکم دهن دوز اومده!
کارد میزدی خونم نمیجست خواهر. انگاری با حرفاش همون شعله ای که به درخت بود رو انداخت به جونم. حرصم گرفته بود، هم از حرفاش، هم از اینکه داشت بهم اسناد میبست که فال گوش وایسادم و نکنه آتیش سوزی درخت کار من بوده!
میرزا گفت: بسه اکرم. یکی به دو نکن. انگاری هنوز تب داری! اگه کل مریم نبود که حالا آتیش همه جا رو گرفته بود.
چادرم رو بستم به کمرم، انگشتم رو نشونه رفته طرف اکرمی و گفتم: میبینی میرزا؟ اینم عوض دست دردنکنیم. میگم بی چشم و روئه باورت نمیشه. میبینی چطور حرف میزنه زنیکه ی آپاردی؟ یه شب رفتی پیشش حالش که خوب شده هیچ، زبونش هم دراز شده. یکی نیس بگه آخه زنیکه ی چاچولباز، من اگه میخواستم آتیش به راه بندازم که مینداختم به کـون تو، که انداختم، نه کنده ی درخت بی زبون. با بد کسی درافتادی. برو سنگ بنداز بغلت هم مث ماتهتت واز شه، بلکه اون دهن گشادتو ببندی. کی مرده نمیگوزه؟ از بس دروغ گفتی این چشات مث روغن سفید شده. ولی بازم عبرت بگیر نیسی.
میرزا با دهن واز و چشمای گشاد خیره شده بود به من. گفت: بسه کل مریم. تموم کن جر و بحثو.
گفتم: غلط کرده بهتون ناحق بهم میزنه. چاک دهنش رو جر میدم هرکی بخواد به من اسناد ببنده و افترا بزنه. بعدش هم میرزا، امگاری حرفای سر شبت یادت رفته؟
اکرمی که داشت جلز و ولز میکرد گفت...
لینک داستان در سایت
http://niniperarin.com/?page_id=115
این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد...