Get Mystery Box with random crypto!

اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید! دسترسی به قسمت اول h | نی نی پرارین

اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول
https://t.me/niniperarin/12233
#مادر_شدن_عجیب_من 2018 (قسمت دوهزار و هجده)
join @niniperarin
چند لحظه بعد میرزا اومد بیرون و نشست سر پله. سیگارش رو روشن کرد و سرش رو گرفت میون دستهاش و خیره شد به زمین...
حتم کردم عذاب وجدان گرفته. رفتم نشستم چفتش، گفتم: برو یه نون بخور، صدتا صدقه بده که از بیخ گوشت جست امشب. این آتیشی که افتاد به درخت، جرقه اش زیر لحاف اکرمی خورده میرزا. خدا رحمت کرد نیافتاد به رختخوابی که توش بودی.
میرزا همونطور که سرش پایین بود و میون دستهاش، یه نفس عمیق کشید و گفت: آخه کدوم آدم عاقلی باورش میاد آتیش مث تیر غیب یهو بیافته به درخت به این کلفتی! میدونی چند ساله اکرمی تو این خونه اس؟ همچین چیزی تا حالا سابقه نداشته؟ اگه قرار به این چیزا بود که تا حالا بایست من و این زندگی دود میشدیم میرفتیم هوا.
چپ چپ نگاش کردم. شاکی گفتم: یعنی میخوای بگی دروغ میگم؟ حرفم بی ربطه؟ حتمی بایست هفت قدم رو به حضرت عباس وردارم تا باورت بشه؟
میرزا گفت: من نگفتم که تو دروغ میگی، فقط...
گفتم: فقط نداره. حرفت رو زدی میرزا. من که خورده برده از این زنیکه ندارم، اگه حرفی میزنم فقط و فقط محض خاطر توئه. همین امروز که گفت مریضه، خودم رفتم بالاسرش تا هرکاری از دستم میاد براش بکنم. حتی با اینکه دیدم برق ناخوشی تو چشماش نیس، براش پشکل ماچلاق دود کردم، طبیب آوردم بالاسرش، جوشونده ریختم تو حلقش، ولی جوابم رو چه جوری داد؟ تو خودت شاهد. این زنیکه سر به راه نیس میرزا. من آدم شناسم. حالا تو بگو این آتیش از میون لنگ این زنیکه نیافتاده به زندگیت. ولی خیلی وقته افتاده و خودت خبر نداری. یه نگاه به پشت سرت بنداز، ملتفت میشی. تو این چند ساله چندبار باختی؟ چندبار نزدیک بوده به خاک سیاه بشینی؟ اینا آتیش نیس؟ حتمی بایست با چشم خاکسترش رو ببینی تا قبولدار بشی؟ تو ناراحتی که چرا دست روی اکرمی بلند کردی، ولی خودت بی خبری از اینکه ثواب کردی! کفاره ی گناهش بود که با دست تو داد. مرحمت کردی درحقش میرزا. گناهشو سبک کردی. از عذاب شب اول قبرش کم کردی. میگن زجر و عذاب تو این دنیا گناه آدمو میشوره میبره، ولی عذاب این دنیا کجا و عذاب آخرت کجا؟ من از همون حضرت عباس خواستم که اگه هم قراره بابت گناه ندونسته و نخواسته، عذابی بکشم، تو همین دنیا بکشم که پاک بذارنم توی قبر. چون تحمل عذاب روز هزارسال رو ندارم. هرچند بار گناه اکرمی زیاده، ولی همین کتک امشب تو، یه چوب نمیسوخته از حواله هاش رو کم کرد!
میرزا که رگ گردنش کلفت شده بود، بلند شد از جاش. گفت: چی داری میگی کل مریم نصف شبی؟ حالت خوشه؟ من ملتفت نمیشم چرا با این بدبخت بینوا چپ افتادی. اگه به عذاب این دنیا باشه، همینکه اکرمی چشماش رو داده برا صد کرور بیشتر از اون گناهایی که تو میگی، داره تقاص پس میده. این حرفا چیه داری پشت هم میبافی به هم؟ من که سر شبی گفتم بهت بذار یه ذذره دل به دلش بدم تا خرمون از پل بگذره. این ناخوشه...
بلند شدم و با توپ پر گفتم: حالا یه چیزی هم بدهکار شدم؟ خاک تو سر من که اومدم خبرتون کردم که آتیش به جونتون نیافته و یه جاییتون نسوزه که تا آخر عمر روتون نشه به کسی نشون بدین. بعدش هم، من با اون ضعیفه چپ نیافتادم. اونه که هنوز من پام رو تو این خونه نذاشته، حسادتش شروع شد. وگرنه وقتی که من اومدم که این زنیکه داشت از کـون نفس میکشید. اینقدر بهش رسیدم که آب زیر پوستش رفت و پروار شد. حالا اینم دستمزدم. خودت شاهد بودی همین امشب که چطوری داشت باهام حرف میزد. بیا ثواب کن و ک.. بچه یتیم بذار! اینم نتیجه اش. بشکنه این دست که نمک نداره...
داشتم همینطور حرص میخوردم که یهو رقیه از اتاق دوید بیرون و شروع کرد تو سرش زدن و به اتاق اشاره کرد.
میرزا دوید توی اتاق.
لینک داستان در سایت
http://niniperarin.com/?page_id=115
این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد...