Get Mystery Box with random crypto!

چند داستان کوتاه و فوق العاده زیبای واقعی که میتونه احساسات شم | نی نی پرارین

چند داستان کوتاه و فوق العاده زیبای واقعی که میتونه احساسات شما رومتحول کنه:
join @niniperarin
دیروز من و خواهرم تصادف کردیم و به لطف بستن کمربند ایمنی آسیب چندانی ندیدیم. خواهرم دختری اجتماعی است و دوستان فراوانی دارد. برعکس من درون‌گرا هستم و تنها دو دوست صمیمی دارم. به محض آرام شدن اوضاع خواهرم خبر تصادفش را در اینستاگرام و فیس بوک پست کرد. درحالی که دوستان او مشغول پست گذاشتن و لایک کردن بودند دوستان من قبل از رسیدن آمبولانس در کنارم بودند.
یکی از دوستان من که کل دوران دبیرستان را با مشکلات نوشتاری و خواندن دست و پنجه نرم میکرد و هر معلمی ناامیدانه به پدر و مادرش اعلام میکرد که فرزندتان به درد درس خواندن نمیخورد با نمره عالی از دانشگاه برکلی فارغ التحصیل شد و اکنون شرکت موفقی را اداره میکند. اما چطور ممکن است چنین فردی به این درجه از رشد برسد؟ او به من گفت: خیلی ساده به خودم گفتم که آنها در مورد من اشتباه میکنند و دقیقاً برعکس چیزهایی که دیگران به من گفتند را باور کردم و هر روز با خودم مرور کردم. شاید بعضیها بگویند این دیگر چه مدلش است اما برای من جواب داد.
من و همسرم مسئول هتل هستیم. روزی خانواده شش نفره ای به هتل ما آمدند. هربار که آن‌ها را در لابی میدیدم مشغول خنده بودند! سر صحبت را که با آنها باز کردیم گفتند: خانه ما روز گذشته در آتش سوخت ولی خدا را شکر هیچ کدام از ما آسیب ندیدیم و همین بزرگترین دلیل برای لبخند زدن است.
دیشب درست شب سال نو، خواهرم با من تماس گرفت! یک سال بود که بر اثر تصادف در کما بود. باور نکردنی بود. کل شب را خندیدیم و صحبت کردیم. درست است که هنوز کاملاً خوب نشده ولی نمیدانید همین بودنش چه لذتی دارد. قسمت مسخره ماجرا اینجاست که یک ماه قبل از تصادف باهم بحثمان شد و قهر کردیم ولی اکنون وقتی به آن روزها فکر میکنیم از حماقتمان خنده‌مان میگیرد!
https://t.me/joinchat/AAAAADvfqFF7ezSCpx2lKg