Get Mystery Box with random crypto!

اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید! دسترسی به قسمت اول h | نی نی پرارین

اگر مادر هستید توصیه میکنم حتما بخونید!
دسترسی به قسمت اول
https://t.me/niniperarin/12233
#مادرشدن_عجیب_من 2428 (قسمت دوهزار و چهارصد و بیست و هشت)
join @niniperarin
ننه ام بلند شد و با فریاد گفت: تو همین حالا کم مونده بود داداشت رو به کشتن بدی. میخوای قباله ها رو هم ببری، تا وقتی خرت از پل گذشت بیای یه بلایی سر داداشت بیاری؟ خیال کردی من هالوئم؟ هر کی ببره، تو یکی نمیشه این کارو بکنی. اصلا نمیخوام کسی دست به اینا بذاره. بمونه همینجایی که هست!
عمه صغرا پا شد، چادرش رو از کمر واز کرد انداخت سرش و گفت: من خر رو بگو که میخواستم یه بار از رو دوش این سلیطه وردارم. حالا انگ برادر کشی هم بهم داره میبنده. لیاقت نداری ضعیفه. خوب شد به حرف اون پسره ی خر گوش نکردم و واسه ی منیره پا پیش نذاشتم. کم مونده بود با طنافش برم تو چاه. حالا دیگه خوب چشام وا شد.
بعد هم رو کرد به آقام و گفت: من میرم داداش. خدا به داد تو برسه با این زن سلیطه ات. نمیخواد سفارش به کسی بکنی. همین زودتر از ماها جونت رو میگیره.
بعد هم رفت از اتاق بیرون و در رو کوفت به هم.
آقام سر ننه ام داد کشید که: خوب شد؟ همینو میخواستی؟ حالا چطور تو روی صغرا و شوورش نگاه کنم؟ یه عمره تو گوش من و تو میخونن که منیره رو میخوان واسه ی داوود. اینه رسمش؟ میدونی شوورش میخواست چندتا زمین بندازه پشت قباله ی این دختر؟
ننه ام با غیظ گفت: تو سرشون بخوره. چرا چشات رو بستی سرخدره ای؟ میخواست فاتحه ات رو بخونه، اونوقت تو گیر زمینهای پشت قباله ی دخترتی؟ چقدره زمینهاش؟ هان؟ بیشتر از همه ی قباله های سیاه دره ایها؟
با این حرف ننه ام همه ساکت شدن.
آقام باز یه سیگار روشن کرد و یه لااله الی اللهی گفت و رفت تو فکر.
عمو کوچیکه یه نگاهی به صابر انداخت و گفت: اینم حرفیه. کی میخواد بیاد دختر داداش صمد رو بگیره که اندازه ی همه ی زمینهای سیاه دره بتونه زمین بندازه پشت قباله اش؟
عمو صابر یه فکری کرد و یهو گفت: استغفرالله. این زمینها خوردن نداره. آه پشتشه. به خاک سیاهمون مینشونه.
عمو کوچیکه گفت: کدوم خاک سیاه داداش؟ قول و قراریه که خودشون گذاشتن. کسی که نیومده به زور از دستشون در بیاره و بیاد سیاهه و نوشته هاش رو بسپاره به داداش صمد که. خودشون دادن. اونم با رضایت. فقط یه شرط گذاشتن، که اونم به قول صمد اگه خلافش ثابت بشه، دیگه چیزی دست سیاه دره ایها رو نمیگیره. همین و خلاص. درسته زن داداش؟
ننه ام چشم غره رفت به عمو و گفت: آره اینا سند بدبختی ماست که تو و اون آبجیت واسه اش دندون تیز کردین به قیمت خون و جون داداشتون.
آقام داد زد: بسه دیگه زن. برو از اتاق بیرون تا اون روی سگم بالا نیومده.
ننه ام با گریه گفت: سگ تر از این؟ باشه. وایسا پشتی آبجیت و خویش و قومت رو بگیر. من میرم بیرون ببینم خودت میای بیرون یا جنازه ات.
بعد هم با قهر و گریه از اتاق رفت بیرون و در رو کوفت به هم.
لینک داستان در سایت
http://niniperarin.com/?page_id=115
این داستان متعلق به ادمین نی نی پرارین است و کپی برداری از داستان بی فوروارد مطلب و ذکر منبع( @niniperarin ) حرام است! استفاده فقط به شرط فوروارد!!
این داستان ادامه دارد...