به هم بافتم آسمان و زمین را
مگر بازگردانم آن نازنین را
به یادش به همراه خود می کشاندم
غمی دلنشین و دمی آتشین را
من از شوق عشقش فراموش کردم
نگاه حسودِ غمِ در کمین را
مرا عشق همچون وطن بود اما
جدایی گرفت از من این سرزمین را
خوشی بعد از او هیچ لطفی ندارد
نمیخواهم انگشترِ بی نگین را
شدم رود و رفتم که افسانه باشم
نمیخواستم رفتنی این چنین را
به تنها شدن خو گرفتیم آخر
مگر غم نمیخواست از ما همین را؟!
#نارَنج
#نفیسه_سادات_موسوی
@nsmousavi23