2021-10-10 17:11:57
هنوز گنجشک ها ؛ روی شاخه های درخت خرمالو نشسته اند ...
هنوز انارهای خانه ی مادر بزرگ ، ترک برنداشته اند ...
هنوز دیوان حافظِ روی تاقچه یِ اتاق پدر بزرگ ، بوی عطر نفس هایش را می دهد ...
هنوز مادرم ، رنگ شال دختر نداشته اش را نارنجی انتخاب می کند ...
هنوز بوم های نقاشیِ پدرم , با رنگی جز نارنجی آشنا نیستند ...
هنوز هم ، هر روز ترانه ی هر روز پاییزه را برای قاب عکسی دو نفره گریه میکنم
هنوز اخرین برگ ، برای افتادن دل دل می کند ...
امشب در خانه ی ما همه به انتظار قراری ، قرار است ثانیه ها را از نو زندگی کنند پ.
امشب بجای گنجشک ها قرار است , برف مهمان شاخه های درخت خرمالو شود.
امشب , تمام انارهای خانه ی مادر بزرگ ترک بر می دارند
اما افسوس که امشب قرار نیست , حافظ با نفس های پدر بزرگ عاشقانه به خانه جان دهد ...
امشب حتما مادرم , شال نارنجی رنگ دختر نداشته اش را به نقاشی های پدرم هدیه می کند
امشب پدرم دختر نداشته ی مادرم را , با موهای سیاه نقاشی می کند
امشب با خودم قرار گذاشتم ترانه ی همیشگی ام را با لبخند ، کل سال گریه کنم ...
امشب اخرین برگ هم مثل خانه ی ما تصمیم خودش را می گیرد ، دلش را به یلدا می سپارد ...
امشب مهربان ترین دختر جهان , دردهای پاییز را به تنهایی به دوش می کشد ، این همه مهربانی را فقط دختری با موهای بلند به نام یلدا از پاییز به ارث برده است
امشب قرار است در آلبومی که خاطره هایمان متولد می شوند ، تو لبخند بزنی ، من لبخند بزنم و یک ما با یلدا لبخند بزند ...
#امیر_صلح_میرزایی
| @Official_Sheer
2.2K views14:11