دخترک بلند قدی بود که در یک مهمانی، عاشق پسری هم قد و قوارهها | BOOK™
دخترک بلند قدی بود که در یک مهمانی، عاشق پسری هم قد و قوارههای خودش میشود. چند شب بعد در مسیر خانه پسرک را جلوی راهش میبیند، باهم حرف میزنند، به هم دل میبازند و خیلی زود ازدواج میکنند. پسرک سودای سیاست در سر دارد، چندان دلبستگیای به مادیات ندارد، ولی کلاریس را دوست دارد، به شیوهی خودش. دخترک روزبهروز بزرگ میشود. بچهدار میشود. اول یک پسر و بعد دو قلوی دختر. هر روزش میشود کار و کار؛ تا آنکه...
#معرفی_کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم #زویا_پیرزاد